various

base info - اطلاعات اولیه

various - مختلف

adjective - صفت

/ˈveriəs/

UK :

/ˈveəriəs/

US :

family - خانواده
variable
متغیر
variance
واریانس
variant
گونه
variety
تنوع
variability
تغییرپذیری
variation
تغییر
invariable
تغییر ناپذیر
varied
متنوع
vary
متفاوت
variably
همیشه
invariably
مختلف
variously
---
various
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [various] در گوگل
description - توضیح
  • if there are various things, there are several different types of that thing


    اگر چیزهای مختلفی وجود داشته باشد، چندین نوع مختلف از آن چیز وجود دارد


  • بسیار متفاوت


  • چندین و متفاوت

  • In recent days, I have spoken to women of various classes, colors and ages, and we all agree.


    در روزهای اخیر با خانم هایی در طبقات، رنگ ها و سنین مختلف صحبت کرده ام و همه موافقیم.

  • I had to sign various documents before they would let me into the country.


    قبل از اینکه اجازه ورود به کشور را بدهند، باید اسناد مختلفی را امضا می کردم.

  • Next in order come the Homeric Hymns, poems written to honor various gods.


    به ترتیب سرودهای هومری، اشعاری که برای احترام به خدایان مختلف سروده شده اند، می آیند.

  • How royal conflicts could engage these various interests is best seen through a detailed investigation of one particular crisis.


    اینکه چگونه درگیری های سلطنتی می تواند این منافع مختلف را درگیر کند، از طریق بررسی دقیق یک بحران خاص به بهترین وجه قابل مشاهده است.

  • Varley was its unpaid pastor until 1882 and experimented with various means of evangelizing and meeting the social needs of the poor.


    وارلی تا سال 1882 کشیش بدون مزد آن بود و ابزارهای مختلفی را برای بشارت دادن و رفع نیازهای اجتماعی فقرا آزمایش کرد.

  • The study evaluates various methods of weight loss.


    این مطالعه روش های مختلف کاهش وزن را ارزیابی می کند.

  • The committee has asked various people for their opinions.


    این کمیته نظرات افراد مختلف را جویا شده است.

  • Long held various positions at the company before becoming president.


    مدت‌ها قبل از اینکه رئیس‌جمهور شود، سمت‌های مختلفی در این شرکت داشت.

  • The Ministry of Education has issued various reports suggesting things have to change.


    وزارت آموزش و پرورش گزارش های مختلفی منتشر کرده است که نشان می دهد همه چیز باید تغییر کند.

  • Subsequent chapters are devoted to mastering various techniques and manoeuvres.


    فصل های بعدی به تسلط بر تکنیک ها و مانورهای مختلف اختصاص دارد.

example - مثال
  • various types/forms/kinds of somebody/something


    انواع / اشکال / انواع مختلف کسی / چیزی

  • We talked about jobs, family football and various other things.


    در مورد شغل، خانواده، فوتبال و چیزهای مختلف دیگر صحبت کردیم.

  • documentaries that explored various aspects of life in Germany


    مستندهایی که جنبه های مختلف زندگی در آلمان را بررسی می کند

  • Tents come in various shapes and sizes.


    چادرها در اشکال و اندازه های مختلف وجود دارند.

  • She took the job for various reasons.


    او به دلایل مختلف این کار را آغاز کرد.

  • There are various ways of doing this.


    راه های مختلفی برای انجام این کار وجود دارد.

  • He spent his childhood in various parts of Italy.


    دوران کودکی خود را در نقاط مختلف ایتالیا گذراند.

  • Various groups use the centre.


    گروه های مختلف از این مرکز استفاده می کنند.

  • Data will be collected at various stages.


    داده ها در مراحل مختلف جمع آوری خواهد شد.

  • My films involve various different points of view.


    فیلم‌های من دیدگاه‌های مختلفی را در بر می‌گیرند.

  • Members of the various political parties were calling for something to be done.


    اعضای احزاب مختلف سیاسی خواستار انجام کاری بودند.

  • His complaints were many and various.


    گلایه های او زیاد و متنوع بود.


  • کشوری بزرگ و متنوع

  • We had various problems on our journey including a flat tyre.


    ما در سفر مشکلات مختلفی داشتیم، از جمله پنچر شدن لاستیک.

  • The author gave various reasons for having written the book.


    نویسنده دلایل مختلفی برای نگارش کتاب آورده است.

  • Girardo was out of action with various injuries for most of last season.


    ژیراردو در بیشتر فصل گذشته با مصدومیت های مختلف از میادین دور بود.

  • Various people whom we weren't expecting turned up at the meeting.


    افراد مختلفی که انتظارش را نداشتیم در جلسه حاضر شدند.

  • He underwent various treatments for the disease none of them successful.


    او تحت درمان های مختلفی برای این بیماری قرار گرفت که هیچ کدام موفقیت آمیز نبود.

  • We enjoy eating in various types of restaurants.


    ما از غذا خوردن در انواع رستوران ها لذت می بریم.

  • After holding various jobs in different states, he settled in Oregon and opened a law office in Portland.


    او پس از انجام مشاغل مختلف در ایالت های مختلف، در اورگان ساکن شد و یک دفتر وکالت در پورتلند افتتاح کرد.

synonyms - مترادف

  • گوناگون، متنوع

  • diversified


    متنوع شده است


  • ناهمسان

  • differing


    متفاوت است

  • varied


    متنوع

  • varying


    غیر مشابه

  • dissimilar


    مختلف

  • disparate


    متمایز

  • assorted


    مختلط

  • distinctive


    همه کاره

  • mixed


    گونه

  • multifarious


    متفرقه

  • omnifarious


    تعداد زیاد و متنوع

  • variant


    ناهمگون

  • sundry


    غواصان

  • miscellaneous


    انواع گوناگون زیادی از


  • مخلوطی از

  • manifold


    مجموعه ای از

  • variegated


    تعدادی از

  • heterogeneous


    طیفی از

  • divers


    انواع


  • رنگارنگ


  • متعدد

  • an assortment of


    زیاد




  • motley


  • multitudinous




antonyms - متضاد

  • یکسان

  • identical


    همسان

  • matching


    تطابق

  • duplicate


    تکراری


  • مشابه


  • لباس فرم

  • resembling


    شبیه

  • alike


    پسندیدن


  • همگن

  • homogeneous


    بی تنوع

  • unvaried


    غیر متغیر

  • unvarying


    تنها


  • بدون تغییر

  • unaltered


    استوار

  • unchanged


    ایالات متحده استاندارد شده


  • استاندارد شده انگلستان

  • unchanging


    یک دست

  • standardizedUS


    متفرقه

  • standardisedUK


    منظم

  • unmixed


    بی تاثیر

  • homogenous


    دقیق

  • miscellaneous


    غیر قابل تشخیص


  • مربوط

  • unaffected


    مطابق


  • استاندارد

  • indistinguishable


    ثابت

  • related


    همیشگی

  • conforming




  • perpetual


لغت پیشنهادی

gratified

لغت پیشنهادی

manifested

لغت پیشنهادی

bathed