various
various - مختلف
adjective - صفت
UK :
US :
اگر چیزهای مختلفی وجود داشته باشد، چندین نوع مختلف از آن چیز وجود دارد
بسیار متفاوت
چندین و متفاوت
در روزهای اخیر با خانم هایی در طبقات، رنگ ها و سنین مختلف صحبت کرده ام و همه موافقیم.
قبل از اینکه اجازه ورود به کشور را بدهند، باید اسناد مختلفی را امضا می کردم.
به ترتیب سرودهای هومری، اشعاری که برای احترام به خدایان مختلف سروده شده اند، می آیند.
How royal conflicts could engage these various interests is best seen through a detailed investigation of one particular crisis.
اینکه چگونه درگیری های سلطنتی می تواند این منافع مختلف را درگیر کند، از طریق بررسی دقیق یک بحران خاص به بهترین وجه قابل مشاهده است.
Varley was its unpaid pastor until 1882 and experimented with various means of evangelizing and meeting the social needs of the poor.
وارلی تا سال 1882 کشیش بدون مزد آن بود و ابزارهای مختلفی را برای بشارت دادن و رفع نیازهای اجتماعی فقرا آزمایش کرد.
این مطالعه روش های مختلف کاهش وزن را ارزیابی می کند.
این کمیته نظرات افراد مختلف را جویا شده است.
مدتها قبل از اینکه رئیسجمهور شود، سمتهای مختلفی در این شرکت داشت.
وزارت آموزش و پرورش گزارش های مختلفی منتشر کرده است که نشان می دهد همه چیز باید تغییر کند.
Subsequent chapters are devoted to mastering various techniques and manoeuvres.
فصل های بعدی به تسلط بر تکنیک ها و مانورهای مختلف اختصاص دارد.
انواع / اشکال / انواع مختلف کسی / چیزی
در مورد شغل، خانواده، فوتبال و چیزهای مختلف دیگر صحبت کردیم.
مستندهایی که جنبه های مختلف زندگی در آلمان را بررسی می کند
چادرها در اشکال و اندازه های مختلف وجود دارند.
او به دلایل مختلف این کار را آغاز کرد.
راه های مختلفی برای انجام این کار وجود دارد.
دوران کودکی خود را در نقاط مختلف ایتالیا گذراند.
گروه های مختلف از این مرکز استفاده می کنند.
داده ها در مراحل مختلف جمع آوری خواهد شد.
فیلمهای من دیدگاههای مختلفی را در بر میگیرند.
اعضای احزاب مختلف سیاسی خواستار انجام کاری بودند.
گلایه های او زیاد و متنوع بود.
کشوری بزرگ و متنوع
ما در سفر مشکلات مختلفی داشتیم، از جمله پنچر شدن لاستیک.
نویسنده دلایل مختلفی برای نگارش کتاب آورده است.
ژیراردو در بیشتر فصل گذشته با مصدومیت های مختلف از میادین دور بود.
افراد مختلفی که انتظارش را نداشتیم در جلسه حاضر شدند.
او تحت درمان های مختلفی برای این بیماری قرار گرفت که هیچ کدام موفقیت آمیز نبود.
ما از غذا خوردن در انواع رستوران ها لذت می بریم.
After holding various jobs in different states, he settled in Oregon and opened a law office in Portland.
او پس از انجام مشاغل مختلف در ایالت های مختلف، در اورگان ساکن شد و یک دفتر وکالت در پورتلند افتتاح کرد.
گوناگون، متنوع
diversified
متنوع شده است
ناهمسان
differing
متفاوت است
varied
متنوع
varying
غیر مشابه
dissimilar
مختلف
disparate
متمایز
assorted
مختلط
distinctive
همه کاره
mixed
گونه
multifarious
متفرقه
omnifarious
تعداد زیاد و متنوع
variant
ناهمگون
sundry
غواصان
miscellaneous
انواع گوناگون زیادی از
مخلوطی از
manifold
مجموعه ای از
variegated
تعدادی از
heterogeneous
طیفی از
divers
انواع
رنگارنگ
متعدد
an assortment of
زیاد
motley
multitudinous
یکسان
identical
همسان
matching
تطابق
duplicate
تکراری
مشابه
لباس فرم
resembling
شبیه
alike
پسندیدن
همگن
homogeneous
بی تنوع
unvaried
غیر متغیر
unvarying
تنها
بدون تغییر
unaltered
استوار
unchanged
ایالات متحده استاندارد شده
استاندارد شده انگلستان
unchanging
یک دست
standardizedUS
متفرقه
standardisedUK
منظم
unmixed
بی تاثیر
homogenous
دقیق
miscellaneous
غیر قابل تشخیص
مربوط
unaffected
مطابق
استاندارد
indistinguishable
ثابت
related
همیشگی
conforming
perpetual