barge
barge - بارج
noun - اسم
UK :
US :
یک قایق بزرگ کم ارتفاع با کف صاف که برای حمل کالا در کانال یا رودخانه استفاده می شود
حرکت به جایی به روشی خشن و بی احتیاطی، اغلب ضربه زدن به چیزها
عجله کردن به جایی یا از طریق یک مکان به شیوه ای بی ادبانه و زورگیرانه
یک قایق بلند با کف صاف که برای حمل اجسام سنگین استفاده می شود
a long narrow boat that is used on a canal (= a narrow stretch of water that has been artificially made) for carrying objects, to live on or to travel on for pleasure
قایق دراز و باریکی که بر روی کانال (= آب باریکی که به طور مصنوعی ساخته شده است) برای حمل اشیاء، زندگی یا مسافرت برای لذت استفاده می شود.
یک قایق بلند با کف صاف که برای حمل بارهای سنگین استفاده می شود
به زور راه خود را بی ادبانه یا ناگهانی و سریع
حتی بهتر از رفتن با کشتی بود.
A network of subsidized cargo barges and water taxis would be introduced on the city's canals to compensate.
شبکه ای از لنج های باری یارانه ای و تاکسی های آبی در کانال های شهر برای جبران این امر راه اندازی می شود.
وزن هر بارج حدود 850 تن است و حدود 1100 تن فولاد را حمل می کند.
The Columbia River was a traffic jam of barges carrying bauxite to the smelters in Longview, Washington.
رودخانه کلمبیا یک راه بندان از قایقهایی بود که بوکسیت را به کارخانههای ذوب در لانگویو، واشنگتن میبردند.
باید تعداد زیادی از صاحبان باج وجود داشته باشند که خواهان باندهای مشابه هستند.
هیچ کس ندیده بود که آنها خود را از لنج ها بلند کنند یا به سمت بالا اوج بگیرند.
به نظر می رسید که او در نهایت، یک لنج نشین واقعی نیست.
آنها با بارج سفر می کنند.
تابستان را با کشتی در کانال های فرانسه گذراندیم.
آنها از میان جمعیت عبور کردند.
وقتی درها باز شد، او به سمت جلوی صف رفت.
مرد به او کوبید (= هل داد) و بدون توقف دوید.
ایالت کشتی های مسافربری و بارج های باری به جزیره را اداره می کند.
سوخت با بارج حمل می شد.
ما در امتداد کانال گرند یونیون دوچرخهسواری کردیم و کشتیها را تماشا کردیم که از قفلها عبور میکردند.
خانه او در لندن یک بارج کانالی است که در کمدن لاک لنگر انداخته است.
شما باید به جای اینکه وارد دفتر من بشید بکوبید.
breeze
نسیم
ساحل
glide
سر خوردن
اسلاید
waltz
والس
whisk
هم زدن
sail
سفر دریایی
cruise
کشتی تفریحی
drift
رانش
freewheel
چرخ آزاد
saunter
سونگر
taxi
تاکسی
لیز خوردن
stroll
قدم زدن
skim
لاغری
شناور
skate
اسکیت
راه رفتن
tiptoe
نوک پا
کمک
relieve
مسکن
از دست دادن
surrender
تسلیم شدن
اجرا کن
هجوم بردن
creep
خزیدن
توضیح
explicate
توضیح دادن
skulk
جمجمه
skip
جست و خیز کردن
سفر
