amusing
amusing - سرگرم کننده
adjective - صفت
UK :
US :
خنده دار و سرگرم کننده
سرگرم کننده و خنده دار
مادرم خجالت میکشید، اما موقعیت را بسیار سرگرمکننده میدانستم.
Corbett took his seat trying to ignore de Craon who was grinning as if he had suddenly found something amusing.
کوربت روی صندلی نشست و سعی کرد دو کراون را نادیده بگیرد که انگار ناگهان چیز سرگرم کننده ای پیدا کرده است.
او بسیار سرگرم کننده است و می تواند یک سخنران بسیار توانا در جمع باشد.
For Joan it has been a labour of love and provides an amusing and detailed insight into medicine in the town.
برای جوآن این کار عشقی بوده است و بینشی سرگرمکننده و مفصل در مورد پزشکی در شهر فراهم میکند.
One of them kisses me as if I had won a prize for the most amusing and far-fetched story of the evening.
یکی از آنها مرا می بوسد که انگار برای سرگرم کننده ترین و دور از ذهن ترین داستان عصر جایزه گرفته ام.
من روزنامه ای را با یک یا دو مقاله سرگرم کننده و همچنین همه چیزهای جدی دوست دارم.
او واقعاً شخص خاصی بود، ملایم و در عین حال سرگرم کننده.
یک کتاب جذاب و سرگرم کننده
Organisers said the display was amusing but warned that some people might consider it unsuitable for young children.
سازمان دهندگان گفتند که این نمایش سرگرم کننده است اما هشدار دادند که برخی افراد ممکن است آن را برای کودکان خردسال نامناسب بدانند.
Perhaps there have been odd amusing little things that have happened during our day's work and we share these.
شاید اتفاقات کوچک و عجیب و غریب و سرگرم کننده ای در طول کار روزانه ما رخ داده باشد، و ما آنها را به اشتراک می گذاریم.
حتی اگر همه چیز طبق برنامه پیش نمی رود، ایده المر امکانات سرگرم کننده زیادی را ارائه می دهد.
شاید برای مدتی دویدن با او سرگرم کننده باشد.
وقتی تمام رنگ را روی زمین ریختم، خانم دنتون برایم جالب نبود.
an amusing story/game/incident
یک داستان / بازی / حادثه سرگرم کننده
او نامه های بسیار سرگرم کننده می نویسد.
به نظرم شوخی اصلا جالب نبود.
او از یک حادثه خندهدار برای ما گفت که در راه بازگشت به خانه اتفاق افتاد.
یک داستان خنده دار
خیلی آدم بامزه ای بود.
این یک بازی بسیار سرگرم کننده برای بازی است.
یک شب بسیار سرگرم کننده بود.
a witty remark
یک اظهار نظر شوخ
یک سخنران عمومی شوخ
نگاهی طنز آمیز به دنیای مد
بسیاری از صحنه های کتاب بسیار کمیک هستند.
an amusing story/person/situation
یک داستان / شخص / موقعیت سرگرم کننده
خنده دار
humorous
طنز
comical
غرق کردن
droll
سرگرم کننده
entertaining
کمیک
comic
شوخ
hilarious
شوخی
witty
مسخره
chucklesome
ظاهری
laughable
منحرف کردن
jocular
شگفت آور
farcical
شاد
facetious
تکان دادن
diverting
تقسیم جانبی
ludicrous
غریب
merry
شادی آور
waggish
درگیر کننده
sidesplitting
جالب هست
whimsical
لذت بخش
mirthful
بسیار گرانبها
engaging
جیغ زدن
دلپذیر
enjoyable
بشاش
priceless
زنده
screaming
خوش
pleasant
cheerful
delightful
lively
pleasing
boring
حوصله سر بر
dull
کدر
مرده
تخت
humdrum
زمزمه
monotonous
یکنواخت
tedious
خسته کننده
tiresome
کلافه کننده
uninteresting
غیر جالب
wearisome
خشک
drab
دلگیر
dreary
سنگین
مات کردن
jading
سربی
leaden
عابر پیاده
pedestrian
بی لذت
pleasureless
کهنه
ponderous
خشن
stale
گرفتگی
stodgy
بی سرگرم کننده
stuffy
خنده دار
tiring
خسته
unamusing
مزاحم
unfunny
بد
weary
نامطلوب
wearying
نمایشی
annoying
دافعه
disagreeable
repulsive