unpaid

base info - اطلاعات اولیه

unpaid - پرداخت نشده

adjective - صفت

/ˌʌnˈpeɪd/

UK :

/ˌʌnˈpeɪd/

US :

family - خانواده
pay
پرداخت
payment
بازپرداخت
repayment
پرداخت کننده
payer
دریافت کننده وجه
payee
کمتر پرداخت شده است
underpaid
اضافه پرداخت شده
overpaid
قابل پرداخت
payable
پرداخت کمتر
repay
اضافه پرداخت
underpay
---
overpay
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unpaid] در گوگل
description - توضیح
  • an unpaid bill or debt has not been paid


    قبض یا بدهی پرداخت نشده پرداخت نشده است

  • done without receiving payment


    بدون دریافت پرداخت انجام می شود

  • An unpaid debt tax etc. has not been paid


    بدهی پرداخت نشده، مالیات و غیره پرداخت نشده است

  • Unpaid work is work that you do without getting any money for it


    کار بدون مزد کاری است که بدون دریافت پول برای آن انجام می دهید

  • owed, or without receiving payment


    بدهکار، یا بدون دریافت پرداخت

  • used to describe a debt tax etc. that has not been paid


    برای توصیف بدهی، مالیات و غیره که پرداخت نشده است استفاده می شود


  • برای توصیف کاری استفاده می شود که کسی بدون پرداخت پول انجام می دهد


  • برای توصیف افرادی استفاده می شود که برای کاری که انجام می دهند پولی دریافت نمی کنند

  • The procedure cost five hundred dollars, which Amelia left unpaid.


    این روش پانصد دلار هزینه داشت که آملیا آن را بدون پرداخت گذاشت.

  • Perry stayed on with the Agency as an unpaid adviser.


    پری به عنوان مشاور بدون مزد در آژانس ماند.

  • Last month they owed £500. This went unpaid and the arrears will total £1000 by December.


    ماه گذشته آنها 500 پوند بدهکار بودند. این مبلغ پرداخت نشده و معوقات تا دسامبر به 1000 پوند می رسد.

  • She left a number of unpaid bills when she went back home.


    او هنگام بازگشت به خانه تعدادی قبض پرداخت نشده باقی گذاشت.

  • For example juniors in the health-care program participate in a series of unpaid clinical rotations at one of 12 area hospitals.


    به عنوان مثال، نوجوانان در برنامه مراقبت های بهداشتی در یک سری از چرخش های بالینی بدون دستمزد در یکی از 12 بیمارستان منطقه شرکت می کنند.

  • The card holder is liable for any unpaid debts.


    دارنده کارت مسئول هرگونه بدهی پرداخت نشده است.

  • Nearly half of them have to rely on unpaid help from friends or family members.


    تقریباً نیمی از آنها باید به کمک های بدون دستمزد دوستان یا اعضای خانواده تکیه کنند.

  • Coburn works 20 to 25 unpaid hours a week for the organization.


    Coburn 20 تا 25 ساعت بدون حقوق در هفته برای سازمان کار می کند.

  • Amir worked as an unpaid informant for the internal security service


    امیر به عنوان خبرچین بدون مزد برای سرویس امنیت داخلی کار می کرد

  • an unpaid internship


    یک کارآموزی بدون حقوق

  • The company allows its employees to take unpaid leave for various reasons.


    این شرکت به کارمندان خود به دلایل مختلف اجازه می دهد مرخصی بدون حقوق بگیرند.

  • Employees were often required to work unpaid overtime.


    کارمندان اغلب مجبور بودند اضافه کاری بدون حقوق کار کنند.

  • Varley was its unpaid pastor until 1882 and experimented with various means of evangelizing and meeting the social needs of the poor.


    وارلی تا سال 1882 کشیش بدون مزد آن بود و ابزارهای مختلفی را برای بشارت دادن و رفع نیازهای اجتماعی فقرا آزمایش کرد.

  • We have flextime and job sharing, paid and unpaid personal leave.


    ما دارای زمان انعطاف پذیری و اشتراک کار، مرخصی شخصی با حقوق و بدون حقوق هستیم.

  • Will these families be more symmetrical as far as the allocation of unpaid work is concerned?


    آیا این خانواده ها در مورد تخصیص کار بدون مزد متقارن تر خواهند بود؟

example - مثال
  • unpaid bills


    صورت حساب های پرداخت نشده

  • customers who leave their bills unpaid till the last minute


    مشتریانی که قبض های خود را تا آخرین لحظه بدون پرداخت رها می کنند

  • unpaid work


    کار بدون دستمزد

  • unpaid leave


    مرخصی بدون حقوق

  • These volunteers, most of them unpaid, are essential to the charity's work.


    این داوطلبان، که اکثر آنها حقوقی ندارند، برای کار خیریه ضروری هستند.

  • Many of the children are used as unpaid labour.


    بسیاری از کودکان به عنوان نیروی کار بدون مزد استفاده می شوند.

  • They inevitably work countless hours of unpaid overtime.


    آنها به ناچار ساعت های بی شماری اضافه کاری بدون حقوق کار می کنند.

  • the virtually unpaid labour of large peasant families


    کار تقریباً بدون دستمزد خانواده های بزرگ دهقانی

  • $50,000 in unpaid taxes


    50000 دلار مالیات پرداخت نشده

  • unpaid work/employment


    کار/اشتغال بدون مزد

  • an unpaid leave of absence


    حساب های این غول نفتی توسط مقاماتی که به دنبال بازپس گیری 3.4 میلیارد دلار مالیات پرداخت نشده بودند مسدود شد.

  • The oil giant's accounts were frozen by authorities seeking to recover $3.4bn in unpaid taxes.


    وام گیرندگان باید صورت حساب های پرداخت نشده را در گزارش های اعتباری خود تسویه کنند.

  • The borrowers must clear the unpaid bills on their credit reports.


    هنگام برنامه ریزی اقتصاد بازار چگونه کار بدون دستمزد را در نظر می گیرید؟

  • How do you factor in unpaid work when planning a market economy?


    اضافه کاری پرداخت نشده نقض خط مشی شرکت است.

  • Unpaid overtime is a violation of corporate policy.


    داوطلبان/کارگران بدون مزد

  • unpaid volunteers/workers


    کامیون های سازمان ملل به دلیل اعتصاب رانندگان که شش هفته حقوق دریافت نکرده اند، سرگردان مانده اند.

  • UN lorries lie stranded because the drivers, unpaid for six weeks, have gone on strike.


synonyms - مترادف
  • honorary


    افتخاری

  • voluntary


    داوطلبانه


  • داوطلب


  • رایگان

  • gratuitous


    بی تفاوتی

  • unrewarded


    بدون پاداش

  • unsalaried


    بدون حقوق

  • unremunerative


    آماتور

  • amateur


    کمک کرد

  • contributed


    اهدا کرد

  • donated


    با اراده آزاد

  • free-willed


    بدون غرامت

  • unindemnified


    بی دستمزد

  • unwaged


    حرفه ای

  • pro bono


    طرفدار عمومی

  • pro bono publico


    برای هیچ چیز


  • بدون هزینه


  • تعارفی


  • هزینه کمتر

  • complimentary


    بدون دستمزد

  • costless


    بدون شارژ

  • gratis


    بدون پرداخت


  • مجانی

  • wageless


    باکشی

  • chargeless


    بدون جبران


  • در خانه

  • cost-free


  • buckshee


  • unrecompensed




antonyms - متضاد
  • paid


    پرداخت شده


  • حرفه ای

  • salaried


    حقوق بگیر

  • remunerated


    پاداش گرفته است

  • waged


    به دست آورد

  • repaid


    بازپرداخت شد

  • rewarded


    پاداش داده شد

لغت پیشنهادی

inflexible

لغت پیشنهادی

bohemian

لغت پیشنهادی

dissension