abuses

base info - اطلاعات اولیه

abuses - سوء استفاده ها

N/A - N/A

əˈbjuːz

UK :

əˈbjuːz

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [abuses] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • She is continually abusing her position/authority by getting other people to do things for her.


    او به طور مداوم از موقعیت/اقتدار خود سوء استفاده می کند و دیگران را وادار به انجام کارهایی برای او می کند.

  • I never expected that he would abuse the trust I placed in him.


    هرگز انتظار نداشتم که از اعتمادی که به او کردم سوء استفاده کند.


  • برای سوء استفاده از الکل

  • Several of the children had been sexually/physically/emotionally abused.


    تعدادی از کودکان مورد آزار جنسی/فیزیکی/عاطفی قرار گرفته بودند.

  • The crowd started abusing him after he failed to save a goal.


    پس از اینکه او موفق به حفظ گل نشد، تماشاگران شروع به سوء استفاده از او کردند.

  • an abuse (= wrong use) of privilege/power/someone's kindness


    سوء استفاده (= استفاده نادرست) از امتیاز/قدرت/مهربانی کسی

  • Drug and alcohol abuse (= using these substances in a bad way) contributed to his early death.


    سوء مصرف مواد مخدر و الکل (= استفاده بد از این مواد) به مرگ زودهنگام او کمک کرد.

  • She claimed to have been a victim of child abuse .


    او ادعا کرد که قربانی کودک آزاری شده است.

  • sexual/physical/mental abuse (= bad treatment)


    آزار جنسی/فیزیکی/روانی (= رفتار بد)

  • He had apparently experienced a lot of verbal abuse from his co-workers.


    او ظاهراً تجاوزات کلامی زیادی را از سوی همکارانش تجربه کرده بود.

  • He hurled (a stream/torrent of) abuse at her (= he said a lot of rude and offensive things to her).


    او (جریان / سیلی از) او را آزار داد (= به او سخنان بی ادبانه و توهین آمیز زیادی گفت).

  • Idiot! is a term of abuse (= an insulting expression).


    ادم سفیه و احمق! اصطلاح توهین است (= تعبیر توهین آمیز).

  • The rescued dogs had been victims of physical abuse.


    سگ های نجات یافته قربانی آزار فیزیکی شده بودند.

  • He was always welcome but he never abused the privilege by visiting us too often.


    او همیشه مورد استقبال قرار می گرفت، اما هرگز با مراجعه زیاد به ما از این امتیاز سوء استفاده نکرد.

  • Providing an alcohol or drug abuser with the right treatment can cost more than $20,000.


    ارائه درمان مناسب به مصرف کننده الکل یا مواد مخدر می تواند بیش از 20000 دلار هزینه داشته باشد.

  • The former president has been accused of corruption and abuse of power.


    رئیس جمهور سابق به فساد و سوء استفاده از قدرت متهم شده است.

  • The politician employs his two sons to work in his office at taxpayers' expense which critics say is an abuse of his position.


    این سیاستمدار دو پسرش را برای کار در دفترش با هزینه مالیات دهندگان استخدام می کند، که به گفته منتقدان، سوء استفاده از موقعیت او است.

  • The CEO was fined for market abuse after encouraging his friends to buy shares before the takeover was announced publicly.


    مدیرعامل پس از تشویق دوستانش به خرید سهام قبل از اعلام عمومی، به دلیل سوء استفاده از بازار جریمه شد.

  • Employees are routinely tested for drug and alcohol abuse.


    کارکنان به طور معمول برای سوء مصرف مواد مخدر و الکل آزمایش می شوند.

  • He claimed he had received verbal abuse from his co-workers.


    او مدعی شد که از سوی همکارانش مورد آزار و اذیت لفظی قرار گرفته است.

  • The Chief Executive is accused of abusing his position by advising family members when to buy and sell shares.


    رئیس اجرائیه متهم است که از موقعیت خود با توصیه به اعضای خانواده برای خرید و فروش سهام سوء استفاده کرده است.

  • Workers found to be abusing drugs or alcohol will be offered help.


    به کارگرانی که در حال سوءمصرف مواد مخدر یا الکل هستند کمک می‌شود.

  • Striking workers abused colleagues who continued to go into work.


    کارگران اعتصابی از همکارانی که به سر کار خود ادامه می دادند سوء استفاده کردند.

synonyms - مترادف
  • maltreats


    بدرفتاری می کند

  • manhandles


    دستگیره ها

  • mistreats


    خسارت

  • damages


    صدمه می زند

  • hurts


    آسیب می رساند

  • harms


    سوء مدیریت می کند

  • injures


    ظلم می کند

  • mishandles


    اشتباهات

  • oppresses


    قلدرها

  • wrongs


    حملات

  • bullies


    وحشیانه انگلستان

  • assaults


    ایالات متحده را وحشیانه می کند

  • brutalisesUK


    آزار می دهد

  • brutalizesUS


    بازدید

  • harasses


    جفا می کند

  • hits


    قربانیان انگلستان

  • persecutes


    ایالات متحده را قربانی می کند

  • victimisesUK


    می زند

  • victimizesUS


    ماول ها

  • beats


    اعتصاب می کند

  • mauls


    خمیر

  • strikes


    خشن ها

  • batters


    شکنجه ها

  • roughhouses


    ویرانه

  • tortures


    جمع کل

  • ruins


    خشن می شود

  • totals


    بد رفتار می کند

  • roughs up


    تقریبا رسیدگی می کند

  • treats badly


  • beats up


  • handles roughly


antonyms - متضاد
  • protects


    محافظت می کند

  • cherishes


    گرامی می دارد

  • helps


    کمک می کند

  • supports


    پشتیبانی می کند

  • assists


    دفاع می کند

  • defends


    پرورش می دهد

  • fosters


    فواید

  • benefits


    بهبود می بخشد

  • improves


    حفظ می کند

  • preserves


    احترام می کند

  • reveres


    ایدز

  • aids


    تایید می کند

  • approves


    تمیز می کند

  • cleans


    ستایش می کند

  • commends


    ارجمند

  • esteems


    رشد می کند

  • grows


    افتخارات ایالات متحده

  • honorsUS


    HonoursUK

  • honoursUK


    خشنود است

  • pleases


    احترام می گذارد

  • praises


    گنجینه ها

  • respects


    تحسین می کند

  • treasures


    تصفیه می کند

  • adulates


    تقدیس می کند

  • purifies


    توجه داشتن به

  • sanctifies


    مراقبت می کند

  • cares for


    خوب رفتار می کند

  • looks after


  • treats well


لغت پیشنهادی

determines

لغت پیشنهادی

mysticism

لغت پیشنهادی

berth