afterwards

base info - اطلاعات اولیه

afterwards - پس از آن

adverb - قید

/ˈæftərwərdz/

UK :

/ˈɑːftəwədz/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [afterwards] در گوگل
description - توضیح
  • after an event or time that has already been mentioned


    پس از یک رویداد یا زمانی که قبلا ذکر شده است

  • after the time mentioned


    بعد از زمان ذکر شده

  • His wife fell ill in June and died soon afterwards.


    همسرش در ماه ژوئن بیمار شد و بلافاصله پس از آن درگذشت.

  • The operation was rather painful but I felt a lot better afterwards.


    عمل نسبتاً دردناک بود، اما بعد از آن احساس خیلی بهتری داشتم.

  • But it was all too late and Wakeling quit soon afterwards.


    اما دیگر خیلی دیر شده بود و ویکلینگ خیلی زود پس از آن استعفا داد.

  • I remember the blood on the grass when I came out afterwards.


    وقتی بیرون آمدم خون روی چمن ها را به یاد دارم.

  • In contrast Ellis showed great form until the dismissal which he said afterwards amazed him.


    در مقابل، الیس فرم بسیار خوبی از خود نشان داد تا اینکه اخراجش که بعداً گفت او را شگفت زده کرد.

  • A couple of years afterwards I bumped into her in a supermarket.


    چند سال بعد در یک سوپرمارکت با او برخورد کردم.

  • For a while my wife and I were helpless with laughter, but trying to clean up afterwards taught us a lesson!


    مدتی من و همسرم از خنده درمانده بودیم، اما تلاش برای تمیز کردن بعد از آن به ما درسی داد!

  • Other members of their families were upstairs dancing, and afterwards they all walked home in a group.


    سایر اعضای خانواده آنها در طبقه بالا مشغول رقصیدن بودند و پس از آن همه گروهی به خانه رفتند.

  • Immediately afterwards they had a grand Field Day.


    بلافاصله پس از آن، آنها یک روز صحرایی بزرگ داشتند.

example - مثال
  • Afterwards she was sorry for what she'd said.


    پس از آن او برای آنچه که گفته بود متاسف شد.

  • Let's go out now and eat afterwards.


    حالا بریم بیرون و بعد غذا بخوریم.

  • Shortly afterwards he met her again.


    اندکی بعد دوباره او را ملاقات کرد.

  • He took his family to supper at a restaurant and soon afterwards, he fell ill.


    او خانواده اش را برای صرف شام در یک رستوران برد و کمی بعد بیمار شد.

  • They decided to have another child and Jake was born not long afterwards.


    آنها تصمیم گرفتند فرزند دیگری داشته باشند و جیک مدتی بعد به دنیا آمد.

  • Steve and I remained friends for years afterwards.


    من و استیو تا سال ها بعد با هم دوست بودیم.

  • Only afterwards did we realise how lucky we were to get away.


    فقط بعد از آن متوجه شدیم که چقدر خوش شانس بودیم که فرار کردیم.

  • We had tea and afterwards we sat in the garden for a while.


    چای خوردیم و بعد مدتی در باغ نشستیم.

  • They separated, and soon/shortly afterwards Jane left the country.


    آنها از هم جدا شدند و به زودی / اندکی بعد جین کشور را ترک کرد.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • beforehand


    از قبل

  • earlier


    زودتر


  • قبل از

  • anteriorly


    به صورت قدامی

  • antecedently


    قبلا


  • پیش از این

  • afore


    در پیش


  • قبلا، پیش از این


  • قبل


  • از پیش


  • سابق


  • زود


  • پیش از موعد

  • prematurely


    جلوتر از زمان

  • sooner


    قبل از آن


  • earlier on


لغت پیشنهادی

authoritatively

لغت پیشنهادی

bonfire

لغت پیشنهادی

replenish