amalgamate

base info - اطلاعات اولیه

amalgamate - آمیخته شدن

verb - فعل

/əˈmælɡəmeɪt/

UK :

/əˈmælɡəmeɪt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [amalgamate] در گوگل
description - توضیح
  • if two organizations amalgamate, or if one amalgamates with another they join and make one big organization


    اگر دو سازمان با هم ادغام شوند، یا اگر یکی با دیگری ادغام شود، می پیوندند و یک سازمان بزرگ را می سازند.


  • ترکیب دو یا چند چیز با هم برای ساختن یک چیز

  • if two organizations amalgamate or are amalgamated, they join together to form a bigger organization


    اگر دو سازمان با هم ادغام شوند یا ادغام شوند، به هم می پیوندند تا یک سازمان بزرگتر را تشکیل دهند

  • to join or unite to form a larger organization or group or to make separate organizations do this


    پیوستن یا متحد شدن برای تشکیل یک سازمان یا گروه بزرگتر، یا وادار ساختن سازمان های جداگانه به این کار


  • به هم بپیوندند یا متحد شوند یا به هم بپیوندند

  • As the companies amalgamate and compete across wider areas they need to drive overheads down.


    از آنجایی که شرکت‌ها با هم ترکیب می‌شوند و در مناطق وسیع‌تری رقابت می‌کنند، باید هزینه‌های سربار را کاهش دهند.

  • The two schools amalgamated in 1974.


    این دو مدرسه در سال 1974 با هم ادغام شدند.

  • The 55 army battalions would be amalgamated into 23 units.


    55 گردان ارتش در 23 واحد ادغام می شوند.

  • A and B squadrons amalgamated into a single squadron.


    اسکادران A و B در یک اسکادران واحد ادغام شدند.

  • Worries have been expressed about the current trend of amalgamating sales teams.


    نگرانی هایی در مورد روند فعلی ادغام تیم های فروش ابراز شده است.

  • The selection seems to have taken into account the moves within London University to amalgamate some colleges and form five science centres.


    به نظر می رسد این انتخاب، حرکت های دانشگاه لندن برای ادغام برخی کالج ها و تشکیل پنج مرکز علمی را در نظر گرفته است.

  • Moreover technically speaking, this would be the perfect moment to amalgamate the three major currencies into one.


    علاوه بر این، از نظر فنی، این لحظه عالی برای ادغام سه ارز اصلی در یک ارز خواهد بود.

  • Then mix the dry into the wet beating only long enough to amalgamate the two.


    سپس خشک را با مرطوب مخلوط کنید، آنقدر هم بزنید تا این دو ترکیب شوند.

  • Some local areas will be amalgamated to improve their economics and management.


    برخی از مناطق محلی برای بهبود اقتصاد و مدیریت خود ادغام خواهند شد.

  • A possible future is that regions will pass away and districts amalgamate to make contracts for more specialist services - tertiary care.


    آینده احتمالی این است که مناطق از بین بروند و نواحی با هم ادغام شوند تا برای خدمات تخصصی تر - مراقبت های ثالث - قرارداد ببندند.

  • They amalgamated under him as mineral master general in 1709-10.


    آنها در سال 1709-1709 تحت رهبری او به عنوان ژنرال استاد معدنی ترکیب شدند.

  • The women's association has amalgamated with the men's.


    انجمن زنان با مردان ادغام شده است.

example - مثال
  • A number of colleges have amalgamated to form the new university.


    تعدادی از کالج ها برای تشکیل دانشگاه جدید ادغام شده اند.

  • The company has now amalgamated with another local firm.


    این شرکت اکنون با یک شرکت محلی دیگر ادغام شده است.

  • They decided to amalgamate the two schools.


    آنها تصمیم گرفتند این دو مدرسه را با هم ادغام کنند.

  • The two companies were amalgamated into one.


    این دو شرکت در یک شرکت ادغام شدند.

  • This information will be amalgamated with information obtained earlier.


    این اطلاعات با اطلاعاتی که قبلاً به دست آمده بود ادغام خواهد شد.

  • The electricians' union is planning to amalgamate with the technicians' union.


    اتحادیه برق در حال برنامه ریزی برای ادغام با اتحادیه تکنسین ها است.

  • The different offices will be amalgamated as/into employment advice centres.


    دفاتر مختلف به عنوان/در مراکز مشاوره استخدامی ادغام خواهند شد.

  • The two towns amalgamated to combine their police and fire protection.


    این دو شهر با هم ترکیب شدند تا پلیس و حفاظت آتش نشانی خود را ترکیب کنند.

  • The different offices will be amalgamated as employment advice centres.


    دفاتر مختلف به عنوان مراکز مشاوره استخدامی ادغام خواهند شد.

synonyms - مترادف

  • ترکیب کردن

  • blend


    مخلوط کردن


  • گنجاندن

  • integrate


    ادغام کردن

  • intermix


    یکی شدن

  • coalesce


    فیوز

  • fuse


    مخلوط شدن

  • meld


    در هم آمیختن

  • mingle


    ادغام

  • mix


    آلیاژ

  • commingle


    باند

  • interfuse


    آمدن

  • intermingle


    ترکیب کنید

  • merge


    کامپوزیت

  • alloy


    ترکیب


  • بتن

  • comingle


    تحکیم

  • commix


    همگن UK

  • composite


    همگن کردن ایالات متحده

  • compound


    ارتباط دادن


  • درهم آمیختن

  • conflate


    رابط

  • consolidate


    پیوستن

  • homogeniseUK


  • homogenizeUS



  • admix


  • immingle


  • immix


  • interface



antonyms - متضاد

  • جداگانه، مجزا


  • تقسیم کنید


  • بخش

  • unmix


    مخلوط کردن

  • disconnect


    قطع شدن

  • disjoin


    جدا کردن

  • disunite


    متفرق شدن


  • شکاف


  • درهم شکستن


  • شکستن


  • جدا شدن

  • sever


    جداسازی

  • sunder


    پایان دادن به چیزها

  • segregate


    منحل کردن

  • end things


    تقسیم بندی

  • disband


    مختل کردن

  • partition


    طلاق

  • disrupt


    از بین بردن


  • از هم گسستن

  • detach


    رودخانه

  • dissociate


    پراکنده کردن

  • dismantle


    درگیر کردن

  • disjoint


    در تضاد قرار می گیرد

  • rive


    در واریانس تنظیم شود

  • disperse


    لغو پیوند

  • embroil


    متفرق کننده


  • set at variance


  • unlink


  • dissever


  • scatter


لغت پیشنهادی

grandparent

لغت پیشنهادی

changeable

لغت پیشنهادی

variant