unfulfilled
unfulfilled - محقق نشده است
adjective - صفت
UK :
US :
امید، آرزو، آرزو و غیره برآورده نشده به دست نیامده است
کسی که ناتمام است احساس می کند که می تواند در شغل، رابطه و غیره به دستاوردهای بیشتری برسد
اگر آرزو، امید، وعده و... محقق نشد، اتفاق نیفتاده و محقق نشده است
ناراضی هستید زیرا فکر می کنید باید در زندگی خود به دستاوردهای بیشتری برسید
یک سفارش یا قرارداد انجام نشده تحویل یا تکمیل نشده است
هنوز به دست نیامده یا انجام نشده است
آیا تهدید به تنبیه کودک محقق نمی شود؟
It is both the goal to which we aspire and the end result that is capable of leaving us unfulfilled.
این هم هدفی است که ما آرزوی رسیدن به آن را داریم و هم نتیجه نهایی که می تواند ما را ناتمام بگذارد.
آنها از واشنگتنی که در آن وعده های سیاسی محقق نمی شود خسته شده اند.
شاید این فقط واقعیت یک زندگی ناخوشایند و تحقق نیافته بود.
دو برش آلبوم، فکر کردم، این یک آجیل است: از شوق و شهوت برآورده نشده می لرزیدم.
بیش از یک قرن بعد، این وعده محقق نشده برای بررسی دردناک باقی خواهد ماند.
مردم از وعده های محقق نشده خسته شده اند.
Having spent an empty and unfulfilled Sunday, early the following morning he arrived outside the door of the Free Economic Institute.
بعد از گذراندن یک یکشنبه خالی و ناتمام، صبح زود به بیرون درب موسسه اقتصاد آزاد رسید.
نیک احساس نارضایتی و نارضایتی از کار خود می کرد.
unfulfilled ambitions/hopes/promises, etc.
جاه طلبی ها / امیدها / وعده های محقق نشده و غیره
او در جوانی در حالی که جاه طلبی هایش برآورده نشده بود مرد.
او در شغل فعلی خود احساس بی قراری و ناتوانی می کند.
an unfulfilled ambition/dream
یک آرزو/رویای برآورده نشده
گزارشهای مربوط به سفارشهای انجام نشده حاکی از آن بود که شرکت دچار مشکل شده است.
نزدیکان می گویند که جاه طلبی محقق نشده او دیدن این گروه در شاخص FTSE 100 است.
در این گزارش صنعت هسته ای به دادن وعده های عملی نشده متهم شده است.
After years of unfulfilled potential the $158-million makeover of the museum hopes to capture the imagination of city residents.
پس از سالها پتانسیل محقق نشده، بازسازی 158 میلیون دلاری موزه امیدوار است که تخیل ساکنان شهر را به خود جلب کند.
exasperated
عصبانی
irritated
تحریک شده
خشمگین
unsatisfied
ناراضی
frustrated
ناامید شده
discouraged
دلسرد
upset
ناراحت
discontented
متقاعد نشده
disgruntled
برآورده نشده
displeased
ناموفق
disappointed
راضی کننده نیست
unhappy
اذیت شده
unconvinced
مضطرب
unmet
سوء محتوا
failed
دلخور
unsatisfiable
رنجیده شده است
annoyed
نارضایتی
irked
اذیت شد
vexed
شکایت کردن
malcontent
عبوس
resentful
خرچنگ
aggrieved
بد خلق
discontent
disaffected
bothered
ungratified
complaining
malcontented
sullen
crabby
grumpy
satisfied
راضی
pleased
محتوا
contented
خرسند
برآورده شد
gratified
خوشحال
fulfilled
برافراشته شده
الهام گرفته
uplifted
خوشحالم
inspirited
آرام شده است
delighted
مثبت
سعادتمند
assuaged
دلجویی کرد
پیروز
blissful
آرام شده
appeased
تحریک شده است
triumphant
خفه شده
pacified
سپاسگزار
stimulated
غرغر کرد
chuffed
تشویق شد
thankful
موفقیت آمیز
gruntled
خشنود است
encouraged
well pleased
