cow
cow - گاو
noun - اسم
UK :
US :
حیوان بزرگ ماده که در مزارع نگهداری می شود و برای تولید شیر یا گوشت استفاده می شود
حیوان نر یا ماده از این نوع
ماده برخی از حیوانات بزرگ مانند فیل یا نهنگ
یک کلمه توهین آمیز برای زنی که فکر می کنید احمقانه یا ناخوشایند است
ترساندن کسی برای وادار کردن او به کاری
یک حیوان مزرعه زن بزرگ که برای تولید گوشت و شیر نگهداری می شود
گاو ماده یا نر (= حیوانی از گروه گاو)
ماده بالغ یک پستاندار بزرگ مانند فیل، نهنگ یا یک فوک
کلمه ای توهین آمیز برای زنی که نامهربان یا ناخوشایند تلقی می شود
چیزی سخت یا ناخوشایند
ترساندن کسی برای انجام کاری، استفاده از تهدید یا خشونت
ماده بالغ گاو که برای تولید شیر یا گوشت در مزرعه نگهداری می شود
گاو همچنین هر یک از پستانداران بزرگ ماده و بالغ دیگر مانند فیل یا نهنگ است.
برای ترساندن یا کنترل کسی با استفاده از تهدید یا خشونت
Arizona Game and Fish is offering a $ 500 reward for information on a cow elk poaching near Payson about April 17.
بازی و ماهی آریزونا برای اطلاعات در مورد شکار غیرقانونی گوزن گاو در نزدیکی Payson در تاریخ 17 آوریل 500 دلار جایزه ارائه می دهد.
سوئت، به اعتقاد من، چربی گاو است.
This part of West London seemed like the country to me with none of the disadvantages, no cows or farmers.
این بخش از غرب لندن برای من مانند کشوری به نظر می رسید، بدون هیچ یک از معایب، بدون گاو یا کشاورز.
مزرعه ای پر از گاو
در حالی که گاوها منتظر نوبت خود بودند، شیر قطره قطره روی زمین افتاد.
دوشیدن گاو
cow’s milk
شیر گاو
گله ای از گاوهای شیری (= گاوهایی که برای شیرشان نگهداری می شوند)
گاو نداشته باش - این چیز مهمی نیست.
شما می توانید تا زمانی که گاوها به خانه بازگردند صحبت کنید - هرگز مجبور نمی شوید نظرم را تغییر دهم.
یک گاو شیری
اکثر این دامداران فقط یک گاو نر و حدود بیست گاو دارند.
تحقیقات زیادی در مورد بیماری در حیوانات مزرعه مانند گاو، خوک و مرغ انجام شده است.
یک فیل گاو
شنیده شد که او را گاو احمق صدا می کند.
این یک گاو یک روز است.
معترضان حاضر به تسلیم شدن توسط ارتش نشدند.
دیکتاتور موفق شده است مخالفان عمومی خود را به سکوت نزدیک کند.
bovine
گاو
cattle
گاو نر
bull
بوفالو
buffalo
قایق
ox
واگیو
yak
Bos Taurus
wagyu
گوساله
Bos taurus
تلیسه
calf
رئیس
bullock
مرتب
heifer
گوشت گاو
bossy
neat
beef
oxen
calm
آرام
راحتی
embolden
جسور کردن
تشويق كردن
gladden
خوشحال
hearten
جرأت دادن
کمک
incite
تحریک کردن
inspirit
الهام بخش
لطفا
soothe
آرام کردن
کمک کند
خوشحال کردن
اطمینان دادن
reassure
فولاد
عصب
حمایت کردن
تحریک
stimulate
تعریف و تمجید
compliment
ستایش
praise
هی بالا
لذت بسیار
gee up
تشویق کردن
delight
تنها گذاشتن
cheer
انتظار
اصرار
assuage
تایید
تقویت
boost