fish
fish - ماهی
noun - اسم
UK :
US :
حیوانی که در آب زندگی می کند و از باله و دم خود برای شنا استفاده می کند
گوشت ماهی که به عنوان غذا استفاده می شود
تلاش برای گرفتن ماهی
برای جستجوی چیزی در کیف، جیب و غیره
تلاش برای صید ماهی در یک منطقه خاص از آب
تلاش برای یافتن اطلاعات، بدون پرسیدن مستقیم
an animal that lives in water is covered with scales, and breathes by taking water in through its mouth or the flesh of these animals eaten as food
حیوانی که در آب زندگی می کند، پوشیده از فلس است و با وارد کردن آب از طریق دهان یا خوردن گوشت این حیوانات به عنوان غذا نفس می کشد.
یک فرد عجیب
سعی کنید چیزی را پیدا کنید، از انگشتان خود برای جستجوی آن استفاده کنید
تلاش برای به دست آوردن چیزی، بدون درخواست مستقیم
در ورزش هایی مانند کریکت و بیسبال، تلاش برای ضربه زدن به توپی که فاصله زیادی با هدف دارد
برای صید ماهی از رودخانه، دریا، دریاچه و غیره یا تلاش برای انجام این کار
اگر منطقه ای از آب صید شده باشد، تمام یا بیشتر ماهی های موجود در آن صید شده اند
an animal without legs that lives in water has a soft outer body uses its tail and fins to help it swim and takes in oxygen from the water
حیوانی بدون پا که در آب زندگی می کند، بدن بیرونی نرمی دارد، از دم و باله هایش برای کمک به شنا استفاده می کند و از آب اکسیژن می گیرد.
تلاش برای بدست آوردن چیزی
ماهیگیری از رودخانه ها و نهرهای کوچکتر این فرصت را به شما می دهد که واقعا ماهی را تماشا کنید.
ما داریم برای شام ماهی میخوریم
یک دفعه متوجه شدم که توسط یک ماهی بزرگ بلعیده شده ام.
برای اطمینان از تداوم پرورش چنین ماهیهایی، سعی میکنیم تا حد امکان نمونههای جدیدی به دست آوریم.
To ensure that the breeding of such fish is continued we will try to obtain new specimens whenever possible.
ماهی را در مخلوط خرده نان لایروبی کنید و خرده های نان را کمی فشار دهید تا بچسبد.
ارتباط رنگ برای ماهی ها مهم تر از پستانداران و پرندگان است و در ماهی ها اغلب بسیار متغیر است.
Communication Colour is more important to fish than to mammals and birds, and in fish it is often highly variable.
حتی پرندگان هم به اسباب بازی نیاز دارند - ماهی ها باید گیاهان و سنگ هایی داشته باشند تا در اطراف شنا کنند.
چند ماهی صید کردند.
در استخر او می توانست ماهی های نقره ای کوچکی را ببیند که به اطراف می چرخند.
tropical/marine/freshwater fish
ماهی گرمسیری / دریایی / آب شیرین
Herring are relatively oily fish.
شاه ماهی ماهی نسبتاً روغنی است.
دسته (= گروه) ماهی
حدود 30000 گونه ماهی در جهان وجود دارد.
لیست گونه های در معرض خطر شامل نزدیک به 600 ماهی است.
مخزن ماهی / استخر
ذخایر ماهی در بالتیک رو به کاهش است.
پرورش ماهی در سه دهه گذشته رونق گرفته است.
رژیم غذایی منظم ماهی تازه
fried/grilled/smoked/dried fish
ماهی سرخ شده / کبابی / دودی / خشک شده
fish pie/soup
پای ماهی / سوپ
غذاهای ماهی سرآشپز تخصص اوست.
ماهی بخش اصلی رژیم غذایی آنها را تشکیل می دهد.
یعنی چی نمیتونی انجامش بدی؟ مثل تیراندازی به ماهی در بشکه خواهد بود!
سایمون در آن غروب مثل ماهی آب می خورد.
هواناو همیشه از این حقیقت رنج می برد که نه ماهی است و نه مرغ.
ماهی بزرگی را به زمین آورد.
ماهی را تمیز کردم و فیله کردم.
ماهی ها امروز گاز نمی گیرند (= طعمه می گیرند).
ماهی پرورشی در کانادا
پوست آن را جدا کرده و ماهی پخته شده را پوسته پوسته کنید.
طعم این ماهی خنده دار است.
چند ماهی بزرگ در حوضچه زندگی می کنند.
سانجی بزرگترین ماهی را که تا به حال دیده ام صید کرد.
ماهی را دوست ندارم (= ماهی خوردن را دوست ندارم).
او یک ماهی عجیب و غریب است، اما من فکر می کنم او اساسا سالم است.
او در جعبه ابزار خود برای پیچ گوشتی مناسب ماهیگیری کرد.
کارگردان به دنبال اطلاعاتی درباره استراتژی ما بود.
او همیشه به دنبال تعارف است (= سعی می کند مردم را وادار به گفتن چیزهای خوب در مورد او کند).