lip
lip - لب
noun - اسم
UK :
US :
یکی از دو قسمت نرم اطراف دهان که پوست شما قرمزتر یا تیره تر است
لبه یک مکان توخالی یا عمیق در زمین
لبه چیزی که برای نگه داشتن یا ریختن مایع استفاده می کنید
صحبت هایی که مودبانه یا محترمانه نیستند - به ویژه توسط بزرگسالان و کودکان استفاده می شود
یکی از دو قسمت نرمی که لبه های بالایی و پایینی دهان را تشکیل می دهند
a part of an edge of a container that is shaped to allow liquid to be poured easily from the container
قسمتی از لبه ظرف که به شکلی است که به راحتی مایع از ظرف ریخته می شود
عمل جر و بحث با کسی به گونه ای که بی ادبانه است یا احترام کافی نشان نمی دهد
یکی از دو لبه گوشت در اطراف دهانه دهان
براق کننده لب، آرایشی است که روی لب ها قرار می گیرد تا آنها را براق کند.
لبه ظرف یا دهانه، به ویژه. قسمتی از لبه که برای ریختن استفاده می شود
سخنی که بی ادب است و نشان از عدم احترام دارد
You're fined sixpence for lip.
شما شش پنی برای لب جریمه می شوید.
گاهی لب هایش تکان می خورد و با لحن آهسته چیزی زمزمه می کرد.
چشمانش را بسته بود و لب هایش را با عبادت تکان می داد.
لب هایش را عصبی می لیسد، اما تکان نمی خورد.
لب پایینش قرمز و متورم شده بود.
روی لبه چوبی جکوزی نشسته بود.
دستیار لب هایش را جمع کرد.
لب بالا / پایین / بالا / پایین شما
لبهایش را بوسید.
بطری را به سمت لبهایش برد و یک تکه بزرگ از آن برداشت.
همیشه سیگاری از لب هایش آویزان است.
thin-lipped
لب نازک
thick-lipped
لب کلفت
انگشتش را دور لب فنجان چرخاند.
گدازه در چند فوت زیر لبه دهانه حباب زد.
اجازه نده هیچ لبی به تو بدهد!
من به اندازه کافی از لب تو سیر شدم!
لبمو گاز گرفتم و مجبور شدم آروم باشم.
آنها با فکر بستن قرارداد، لب هایشان را می لیسیدند.
لب هایم را بخوانید: مالیات جدید نیست (= قول می دهم مالیات جدیدی وجود نداشته باشد).
آنها با فکر بستن قرارداد، لب های خود را به هم می زدند.
به او آموزش داده شد که لب بالایی را سفت نگه دارد و هرگز در ملاء عام گریه نکند.
واکنش آنها به شدت با لب بالایی سفت انگلیسی ها در تضاد است.
با عصبانیت لبش را گاز گرفت و سعی کرد گریه نکند.
با گرسنگی لب هایش را لیسید.
عصبی لب هایش را با زبانش خیس کرد.
لب هایش روی گونه اش مسواک زد.
لب چاق و چشم سیاهی داشت.
او لب های پر و پف کرده ای دارد.
His lips curled contemptuously.
لب هایش به طرز تحقیرآمیزی جمع شد.
با پشت دست لب هایش را پاک کرد.
لب هایشان به هم رسید و بوسه نرم بود.
لبخند خفیفی روی لبانش بود.
لبهایم را بوسید.
لب هایش را لیسید.
روی لب بالا/پایینش شکلات بود.
بس است از لب تو!
labium
لبیوم
labrum
لابروم
chops
ریز ریز کردن
kisser
بوسنده
centreUK
مرکز انگلستان
centerUS
مرکز ایالات متحده
داخل
interior
داخلی
kindness
مهربانی
وسط
قلب
هسته
پایان
mainland
سرزمین اصلی
منطقه
قلمرو
torso
بالاتنه
بازگشت
کل
rear
عقب
extremity
حد نهایی
midpoint
نقطه میانی
midsection
بخش میانی
halfway
نیمه راه
hub
هاب
midst
نقطه مرکزی
مرحله وسط
halfway point
mid point