ratio

base info - اطلاعات اولیه

ratio - نسبت

noun - اسم

/ˈreɪʃiəʊ/

UK :

/ˈreɪʃiəʊ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [ratio] در گوگل
description - توضیح
  • a relationship between two amounts, represented by a pair of numbers showing how much bigger one amount is than the other


    رابطه بین دو مقدار که با یک جفت عدد نشان داده می شود که نشان می دهد یک مقدار چقدر بزرگتر از دیگری است.

  • a relationship between two amounts that is represented by a pair of numbers showing how much greater one amount is than the other


    رابطه بین دو مقدار که با یک جفت اعداد نشان داده می شود که نشان می دهد یک مقدار چقدر بزرگتر از دیگری است.

  • the relationship between two groups or amounts that expresses how much bigger one is than the other


    رابطه بین دو گروه یا مقداری که بیانگر بزرگتر بودن یکی از دیگری است

  • a comparison of two numbers calculated by dividing


    مقایسه دو عدد که با تقسیم محاسبه می شود

  • Ratio is also a relationship between two groups or amounts that expresses how much bigger one is than the other


    نسبت نیز رابطه ای بین دو گروه یا مقدار است که بیان می کند که یکی از دیگری چقدر بزرگتر است

  • the relationship between two amounts, represented by two numbers or a percentage expressing how much bigger one is than the other


    رابطه بین دو مقدار که با دو عدد یا درصد نشان داده می شود و بیان می کند که یکی از دیگری چقدر بزرگتر است.

  • The butt part has a higher ratio of lean to bone than the shank part and is often priced higher.


    نسبت باسن به استخوان نسبت به قسمت ساق پا بالاتر است و اغلب قیمت بالاتری دارد.

  • Relative risks were estimated as matched odds ratios by conditional maximum likelihood methods.


    ریسک‌های نسبی به‌عنوان نسبت‌های شانس همسان با روش‌های حداکثر احتمال مشروط برآورد شدند.


  • تفاوت مهم این است که تفسیر ما از نسبت سرمایه به تولید شامل سرمایه متغیر است، نه صرفاً موجودی سرمایه ثابت.

  • The inventory-to-shipment ratio in November was revised to 116. 2 from an initial 116. 4.


    نسبت موجودی به محموله در نوامبر از 116. 4 اولیه به 116. 2 بازنگری شد.

  • This will help with recommendations such as the ratio between sheet thickness, width and the distances between glazing bar centres.


    این به توصیه هایی مانند نسبت بین ضخامت ورق، عرض و فاصله بین مراکز میله لعاب کمک می کند.

  • a school where the ratio of students to teachers is about 5:1


    مدرسه ای که نسبت دانش آموزان به معلمان در آن حدود 5:1 است

  • The ratio is similar to Rainbird.


    نسبت مشابه Rainbird است.

  • The ratio means that for every $ 100 of orders shipped by chipmakers, $ 109 in new orders were received.


    این نسبت به این معناست که به ازای هر 100 دلار سفارش ارسال شده توسط سازندگان تراشه، 109 دلار سفارش جدید دریافت می‌شود.

example - مثال
  • The school has a very high teacher-student ratio.


    این مدرسه نسبت معلم و دانش آموز بسیار بالایی دارد.

  • What is the ratio of men to women in the department?


    نسبت مردان به زنان در بخش چگونه است؟

  • The ratio of applications to available places currently stands at 100:1.


    نسبت برنامه ها به مکان های موجود در حال حاضر 100:1 است.

  • Staffing ratios were generally better in smaller hospitals.


    نسبت کارکنان به طور کلی در بیمارستان های کوچکتر بهتر بود.

  • The hospital is trying to improve its staff/​patient ratio.


    بیمارستان در تلاش است تا نسبت پرسنل/بیمار خود را بهبود بخشد.

  • The stock's price-earnings ratio has dropped to 24.


    نسبت قیمت به سود سهام به 24 کاهش یافته است.

  • They have a high ratio of imports to exports.


    نسبت واردات به صادرات بالایی دارند.

  • Waist-to-hip ratios vary according to body type.


    نسبت دور کمر به باسن بسته به نوع بدن متفاوت است.

  • We mixed the oil and water in a ratio of one to five.


    روغن و آب را به نسبت یک به پنج مخلوط کردیم.


  • نسبت بین مقدار زمان صرف شده برای کار و سود تولید شده

  • the ratio of house prices to incomes


    نسبت قیمت مسکن به درآمد

  • the worsening pupil/​teacher ratio in our schools


    بدتر شدن نسبت دانش آموز به معلم در مدارس ما

  • The ratio of men to women at the conference was ten to one/10:1.


    نسبت مردان به زنان در کنفرانس ده به یک/10:1 بود.

  • The school is trying to improve its pupil-teacher ratio (= the number of teachers compared with the number of students).


    مدرسه در تلاش است تا نسبت دانش آموز به معلم خود (= تعداد معلمان در مقایسه با تعداد دانش آموزان) را بهبود بخشد.

  • a low student-teacher ratio


    نسبت دانشجو به معلم پایین

  • The ratio of men to women at the conference was ten to one.


    نسبت مردان به زنان در کنفرانس ده به یک بود.

  • The ratio of exports to imports also improved from 70.4% to 83.2%.


    نسبت صادرات به واردات نیز از 70.4 درصد به 83.2 درصد بهبود یافته است.

  • The ratio of house prices to earnings is 55% above its average level in the past 20 years.


    نسبت قیمت مسکن به درآمد 55 درصد بالاتر از سطح متوسط ​​خود در 20 سال گذشته است.

  • The ratio of men to women at the conference was 10:1.


    نسبت مردان به زنان در کنفرانس 10:1 بود.

  • The company was performing well according to all the key ratios.


    این شرکت با توجه به همه نسبت های کلیدی عملکرد خوبی داشت.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

  • تفاوت


  • کل

  • entirety


    تمامیت


  • جمع

  • unevenness


    ناهمواری

  • sum


    مجموع

  • gross


    ناخالص

  • totality


    کلیت

  • ensemble


    گروه

  • aggregate


    تجمیع


  • جرم

  • aggregation


    تجمع

  • assemblage


    مجموعه

  • entireness


    فله

  • bulk


    کوانتومی

  • quantum


    جمع بندی

  • summation


    همه چيز


  • توده

  • lump


    همه

  • all


    مقدار کامل


  • پر بودن

  • fullness


    مجموع کل

  • sum total


    کامپوزیت

  • composite


    ترکیب

  • wholeness


    تقسیم ناپذیری

  • compound


    کارها

  • undividedness



لغت پیشنهادی

cousin

لغت پیشنهادی

apparent

لغت پیشنهادی

averages