bumper
bumper - سپر
noun - اسم
UK :
US :
میله ای که در جلو و عقب ماشین نصب شده تا در صورت برخورد با چیزی از آن محافظت کند
unusually large
غیرعادی بزرگ
a horizontal bar along the lower front and lower back part of a motor vehicle to help protect it if there is an accident
یک میله افقی در امتداد قسمت پایین جلو و پایین یک وسیله نقلیه موتوری برای کمک به محافظت از آن در صورت وقوع تصادف
از نظر مقدار بزرگتر از حد معمول
a bar at the front and back of the body of a motor vehicle that keeps it from being damaged when hit
میله ای در جلو و عقب بدنه یک وسیله نقلیه موتوری که از آسیب دیدن آن در هنگام ضربه جلوگیری می کند
unusually large
تولید بسیار بیشتر از حد معمول
یک سبد کار ضرب و شتم شده و سوخته مانند ضربه گیر در پایین جلو می رود.
خودی ها می گویند ورودی هوای جلو، گرد اما نه لزوماً بیضوی، زیر سپر جلوی جاذب ضربه خواهد بود.
Insiders say the front air intake, rounded but not necessarily elliptical, will be below the impact-absorbing front bumper.
ناگفته نماند چمن مصنوعی روی کاپوت و حصار سفید رنگ روی سپر جلو.
راننده ما شیشه اش را بالا زد و عقب رفت و ضربه ملایمی به سپر جلوی ماشین پشت سرش زد.
هر دو راکت دارای گارد محافظ سپر مصنوعی هستند و هر دو در دو رنگ هستند.
او همچنین تهدید کرد که او را با دستبند به سپر ماشینش در خیابان خواهد کشید.
برچسب سپر (= علامتی که مردم روی سپر اتومبیل خود می چسبانند که پیامی روی آن است)
The cars were bumper to bumper on the road to the coast (= so close that their bumpers were nearly touching).
خودروها سپر به سپر در جاده منتهی به ساحل بودند (= آنقدر نزدیک که سپرهایشان تقریباً لمس می شد).
ماشین ها در امتداد سپر به سپر می خزیدند.
کشاورزان از یک محصول سپر در سال جاری خبر داده اند.
کشاورزان انتظار دارند که محصول ذرت در سال جاری افزایش یابد.
انتظار میرود که محصول ذرت افزایش یابد.
پیش بینی می شود که سود به دلیل فروش بامپر 15 درصد افزایش یابد.
عظیم
abundant
فراوان
bountiful
بخشنده
بزرگ
immense
غیر معمول
غول آسا
whopping
غول
colossal
غول پیکر
خوب
سالم
gigantic
سنگین
goodly
جامبو
ماموت
ثروتمند
هرکول
jumbo
انبوه
mammoth
هومنگوز
mega
توانا
فوق العاده
copious
gargantuan
herculean
humongous
humungous
mighty
profuse
bantam
سرسری
bitty
تلخ
diminutive
کاهنده
infinitesimal
بی نهایت کوچک
Lilliputian
لیلیپوتی
micro
کوچک
microminiature
میکرومینیاتور
microscopic
میکروسکوپی
microscopical
خردسال
midget
مینیاتوری
miniature
دقیقه
minuscule
جیب
پیگمی
نوجوان
pygmy
نوجوان-کوچک
teensy
کوچولو
teensy-weensy
فاجعه بار
teeny
meagreUK
teeny-weeny
فقیر
ناچیز ایالات متحده
wee
کم اهمیت
disastrous
مقدار کمی
meagreUK
فشرده - جمع و جور
مینی
little bitty
اندک
meagerUS
compact
mini
