debris

base info - اطلاعات اولیه

debris - زباله

noun - اسم

/ˈdebriː/

UK :

/ˈdebriː/

US :

family - خانواده
n/a
n/a
google image
نتیجه جستجوی لغت [debris] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debris] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debris] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debris] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debris] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debris] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debris] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debris] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debris] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debris] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debris] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debris] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debris] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debris] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debris] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debris] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debris] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debris] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debris] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debris] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debris] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • wheels spun free and shredded carbon-fibre debris from disintegrating front wings flew in all directions.


    چرخها آزاد شدند و بقایای فیبر کربنی خرد شده از بالهای جلویی متلاشیشده به همه جهات پرواز کردند.

  • debris from the aircraft was scattered over a large area.


    بقایای هواپیما در منطقه وسیعی پراکنده شد.

  • like a widening conveyer belt it scraped away more and more of the hillsides and carried off the debris.


    مانند یک تسمه نقاله در حال گسترش، دامنههای تپهها را بیشتر و بیشتر میتراشد و زبالهها را از بین میبرد.

  • the beach was littered with debris.


    ساحل پر از آوار بود

  • the debris of their lunch


    زباله های ناهارشان

  • she found a pair of children's shoes among the debris.


    او یک جفت کفش بچه گانه را در میان آوار پیدا کرد.

  • after the tornado, debris from damaged trees and houses littered the town.


    پس از گردباد، آوار درختان و خانه های آسیب دیده شهر را پر کرده است.

  • police have spent the day sifting through the debris for clues.


    پلیس یک روز را صرف غربال کردن آوارها برای یافتن سرنخ کرده است.

  • the tank exploded, scattering debris all over the field.


    تانک منفجر شد و آوارها را در سراسر میدان پراکنده کرد.

  • several people were injured by flying debris in the explosion.


    در این انفجار چندین نفر بر اثر انفجار آوار زخمی شدند.

  • these worms feed on plant debris.


    این کرم ها از بقایای گیاهی تغذیه می کنند.

  • and arrowheads and other debris excavated from the ruins indicate that qumran, too opposed the romans by force of arms.


    و نوک تیرها و دیگر آثار کاوش شده از خرابه ها نشان می دهد که قومران نیز به زور با رومیان مخالفت کرده است.

  • emergency teams are still clearing the debris from the plane crash.


    تیم های اورژانس همچنان مشغول پاکسازی آوارهای ناشی از سقوط هواپیما هستند.

  • flaps were to be left in the down position to facilitate the removal of mud and other debris prior to their retraction.


    فلپ ها باید در موقعیت پایین رها می شدند تا حذف گل و لای و سایر زباله ها قبل از جمع شدن آنها تسهیل شود.

  • men on board pulled the wounded and the mangled bodies of the dead from beneath collapsed debris.


    مردانی که در هواپیما بودند، مجروحان و اجساد متلاشی شده کشته شدگان را از زیر آوار بیرون کشیدند.

  • fragments of building debris can form a large part of the total number of finds from a site.


    تکههای زبالههای ساختمانی میتوانند بخش بزرگی از تعداد کل یافتههای یک سایت را تشکیل دهند.

  • remember to clear the drain of debris regularly.


    به یاد داشته باشید که فاضلاب را به طور مرتب از زباله ها پاک کنید.

  • clear away leaves and other garden debris from the pond.


    برگ ها و سایر زباله های باغ را از حوض پاک کنید.

  • debris rained down around them.


    گرد و خاک از اطراف آنها بارید.

synonyms - مترادف
  • silt


    سیل

  • sludge


    لجن

  • deadwood


    چوب خشک

  • sundries


    چیزهای مختلف

  • bits


    بیت ها

  • oddment


    عجیب و غریب

  • stones


    سنگ ها

  • tripe


    چنار

  • junk


    جنس اوراق و شکسته

  • brash


    بی پروا

  • dregs


    خاکریز

  • drek


    درک

  • shards


    خرده ریز

  • oddments


    عجیب و غریب


  • باقی مانده

  • notions


    مفاهیم


  • گرد و خاک

  • remains


    باقی

  • wreck


    خراب کردن

  • remnants


    باقی مانده ها

  • offal


    کله پاچه

  • wreckage


    خرابه

  • cultch


    جمع کردن

  • rejects


    رد می کند

  • novelties


    تازگی ها

  • rubble


    قلوه سنگ

  • scree


    اسکریپ

  • debitage


    بدهی

  • sewage


    فاضلاب شهری

  • raff


    راف

  • raffle


    قرعه کشی

  • leavings


    ترک می کند

  • offscouring


    دفع

  • deposit


    سپرده


  • خاک

  • grouts


    دوغاب

  • litter


    آشغال

  • mélange


    ملانژ

  • discarded matter


    مواد دور ریخته شده

  • olio


    اولیو

  • excess


    اضافی

  • lumber


    چوب

  • shambles


    خراب می شود

  • remnant


    باقی مانده

  • alluvium


    آبرفت

  • odds and sods


    شانس و سود

  • leftovers


    باقی مانده

  • potpourri


    پات پوری

  • effluvium


    افلوویوم

  • mishmash


    اش شله قلمکار

  • offscourings


    مواد زائد

  • ashes


    خاکستر

  • assortment


    مجموعه ای

  • end


    پایان

  • sublimate


    تصعید

  • mixed bag


    کیسه مخلوط

  • gubbins


    گابین ها

  • fag end


    پایان فاج

  • leaving


    ترک

  • spilth


    ریختن

  • vestiges


    بقایای


  • مواد زائد

  • pieces


    قطعات

  • grounds


    زمینه


  • کامیون


  • مواد زائد

  • chaff


    کاه. پوسته

  • shreds


    پاره شده

  • crapola


    کراپولا

  • residuum


    باقی مانده

  • knickknacks


    چاقو

  • carrion


    مردار

  • effluvia


    افلوویا

  • grot


    غلات

  • slops


    شیب ها


  • پنیر

  • sediment


    رسوب

  • gash


    گاز گرفتن

  • clutter


    کلفت

  • ruins


    ویرانه

  • detritus


    ریزه

  • rummage


    زیر و رو کردن


  • تعادل

  • relic


    یادگار

  • accumulation


    انباشت

  • jettison


    جتیسون

  • slush


    لجن

  • motley


    رنگارنگ

  • jetsam


    جتسام

  • patchwork


    تکه تکه کاری

  • scum


    تفاله

  • swill


    سول

  • loose ends


    به پایان می رسد شل

  • scrap


    باطله

  • crumbs


    خرده ها

  • slop


    شیب

  • mullock


    مولک

  • jumble


    بهم ریختن

  • deposition


    گواهی

  • traces


    آثار

  • sleaze


    شلختگی

  • rubbish


    زباله

  • scraps


    ضایعات

  • castoffs


    castoffs

  • muck


    کثافت

  • filth


    کثیفی

  • remainder


    باقی مانده


  • هدر

  • scrapings


    خراش دادن ها

  • stub


    خرد

  • melee


    غوغا

  • sundry items


    موارد مختلف

  • spoilage


    خراب شدن

  • riffraff


    ریفراف

  • slag


    سرباره

  • gunk


    تفنگ

  • dross


    تفاله

  • rags


    ژنده پوش

  • scourings


    تمیز کردن


  • این و آن

  • garbage


    زباله

  • dreck


    غرق

  • flotsam


    فلوتسام

  • bits and bobs


    بیت و باب

  • shavings


    خاشاک

  • lees


    خرچنگ

  • ruin


    خراب کردن

  • bits and pieces


    تکه ها و تکه ها

  • medley


    مختلط

  • hogwash


    گراز شویی

  • settlings


    سکونت گاه ها

  • fragments


    قطعات

  • miscellany


    متفرقه

  • offcuts


    بریده ها

  • flotsam and jetsam


    فلوتسام و جتسام

  • particles


    ذرات

  • leftover


    پس مانده غذا

  • hodgepodge


    درهم و برهم


  • رد کردن

  • sweepings


    جاروها

  • odds and ends


    خرت و پرت

  • relics


    آثار

  • residue


    باقی مانده

  • orts


    orts

  • precipitate


    رسوب می کند

  • surplus


    مازاد

  • draff


    پیش نویس


  • پوسته

  • etcetera


    غیره

  • trash


    زباله ها

antonyms - متضاد

  • حقیقت


  • ویژگی

  • cleanliness


    پاکیزگی

  • assets


    دارایی های

  • possessions


    اموال

  • purity


    خلوص

  • neatness


    آراستگی


  • احساس، مفهوم

لغت پیشنهادی

colonel

لغت پیشنهادی

renews

لغت پیشنهادی

prolonging