foul
foul - ناپاک
adjective - صفت
UK :
US :
بوی بد یا طعم بسیار ناخوشایند است
خیلی کثیف
هوای بد طوفانی و بادی همراه با باران یا برف زیاد است
اگر یک بازیکن ورزشی به بازیکن دیگری خطا کند، کاری انجام می دهد که طبق قوانین مجاز نیست
ضربه زدن به توپ در خارج از محدوده منطقه بازی در بیسبال
برای کثیف کردن چیزی، به خصوص با زباله
اقدامی در یک ورزش که خلاف قوانین است
ضربه ای در بیسبال که خارج از محدوده منطقه بازی است
extremely unpleasant
فوق العاده ناخوشایند
گفتار ناپسند یا زبان دیگر توهین آمیز، بی ادبانه یا تکان دهنده است
برخلاف قوانین یک ورزش
morally wrong
از نظر اخلاقی اشتباه است
عملی که خلاف قوانین یک ورزش است
در بیسبال، توپی که در خارج از محوطه بازی مورد اصابت قرار گرفته است
انجام کاری برخلاف قوانین یک ورزش
در بیسبال، ضربه زدن به توپ در خارج از محوطه بازی
خراب کردن یا آسیب رساندن به چیزی با کثیف کردن آن
(esp. in basketball) an act that is against the rules of a sport sometimes causing injury to another player or a punishment given to a player for breaking the rules
(مثلاً در بسکتبال) عملی که برخلاف قوانین یک ورزش است که گاهی باعث آسیب به بازیکن دیگری می شود یا به دلیل زیر پا گذاشتن قوانین مجازاتی به او داده می شود.
در بیسبال، فول به معنای توپ ناپاک نیز هست
چیزی را آلوده یا کثیف کردن آن
برای ارتکاب خطا علیه بازیکن دیگر
هوای کثیف کارخانه
سانچز قبل از اتصال با خط به زمین راست، سه توپ خطا زد.
foul deeds
اعمال زشت
مه آلوده آلودگی به معنای افزایش موارد آسم است.
گرد و غبار آلوده ای بر شهر پوشیده شده بود.
اهالی از بوی نامطبوع کارخانه شکایت کرده اند.
Supposing aunt sees us said G.P. Barber's got the foulest reputation in Cornwall.
G.P گفت: فرض کنید عمه ما را ببیند. باربرز بدترین شهرت را در کورنوال دارد.
بوی بدی از رودخانه می آمد.
انبوهی از زباله های بدبو
foul air/breath
هوا/نفس کثیف
زندانی بدبو
آب آشامیدنی کثیف مقصر این بیماری همه گیر بود.
او در حال بدی است.
رئیسش بدخلقی دارد.
This tastes foul.
این مزه بدی داره
او با سیلابی از زبان ناپسند منفجر شد.
من از دهان ناپاک او (= عادت به فحش دادن) بیزارم.
او او را بدترین نام هایی که می توان تصور کرد نامید.
یک شب کثیف
a foul crime/murder
جنایت/قتل ناپاک
هارپر به دلیل یک تکل ناشایست جریمه شد.
او مصمم به پیروزی است، با روش های منصفانه یا خطا.
به نقض قانون افتادن
چه بوی زننده ای!
بوی بد او را حس می کرد.
The stew looked revolting.
خورش شورش به نظر می رسید.
هوای سلول گند بود.
آن توالت ها بوی بدی می دهند!
من یک روز بد در محل کار داشته ام.
چرا امروز صبح اینقدر حال بدی دارید؟
What foul weather!
چه هوای بدی!
این روزها در تلویزیون سخنان ناپسند زیادی وجود دارد.
یک پرتاب ناپاک
a foul tackle
یک تکل ناپاک
همه قتل ها ناپاک و بیهوده است.
او به دلیل خطا روی کاپیتان فرانسوی از زمین اخراج شد.
نشت نفت رودخانه را آلوده کرد و زیستگاه ها را ویران کرد.
a foul odor
بوی بد
خلق و خوی ناپاک
آنها از زبان ناپسند (= زبان بی ادبانه یا توهین آمیز) استفاده می کردند.
disgusting
چندش آور
توهین آمیز
revolting
شورش
repellent
دافع
repulsive
دافعه
loathsome
نفرت انگیز
nasty
زننده
رتبه
nauseating
حالت تهوع آور
stinking
متعفن
abhorrent
وحشتناک
abominable
foetidUK
dreadful
fetidUS
foetidUK
ناگوار
fetidUS
متناقض
horrible
مخوف
repugnant
خیلی بد و ناخوشایند
appalling
زشت و زننده
بد بو
detestable
پر سر و صدا
hideous
ناپسند
horrendous
حالت تهوع
malodorous
بیمار کننده
noisome
پست
distasteful
بی رحمانه
nauseous
ترسناک
sickening
vile
atrocious
frightful
horrid
fragrant
معطر
ambrosial
کهربایی
aromatic
بی آسیب
innocuous
غیر توهین آمیز
inoffensive
معطر شده
perfumed
سرگردان
redolent
savoryUS
savoryUS
savouryUK
savouryUK
شیرین
scented
تمیز
روشن
خالص
کمک کردن
جذاب
aiding
لذت بخش
assisting
تازه
charming
دوستانه
delightful
ملایم
خوب
مفید
gentle
صادقانه
فاسد
بی گناه
فقط
incorrupt
اخلاقی
دلپذیر
خوش
pleasant
pleasing
