rapid
rapid - سریع
adjective - صفت
UK :
US :
خیلی سریع و در زمان بسیار کوتاهی اتفاق می افتد یا انجام می شود
سریع یا ناگهانی
نوجوانی دوره تغییرات بزرگ و سریع است.
نیروی سریع باد شدن کیسه هوا جان بزرگسالان را نجات می دهد.
نگاهی سریع به ساعت خواهد انداخت.
افزایش سریع جمعیت
یادگیری سریع: یاد بگیرید که در 12 هفته یک زبان جدید صحبت کنید!
برای تندروها، در هر دو طرف، حرکت سریع به سوی ساختار جدید جهانی نگران کننده بود.
این کالج یک برنامه آموزشی سریع برای کتابداران ارائه می دهد.
پس از یک درمان، ماهی به سرعت پیشرفت کرد و اکنون می تواند به صورت عمودی شنا کند.
سرمایهگذاری در حملونقل عمومی در این مناطق بر روی سیستمهای گرانقیمت با فناوری بالا حمل و نقل ریلی سریع متمرکز شده است.
Investments in public transport in these areas have concentrated on expensive high technology systems of rapid rail transit.
او پس از عمل به سرعت بهبود یافت.
اما همین مدل توسعه اخیراً بزرگترین و سریع ترین کاهش فقر را در تاریخ ایجاد کرده است.
But this same development model has recently produced the largest and most rapid reduction of poverty in history.
این اولین نسخه فوقالعاده بود، دیگران به سرعت دنبال میشدند.
rapid change/expansion/growth/development
تغییر/گسترش/رشد/توسعه سریع
افزایش/افزایش/کاهش سریع فروش
بیمار به سرعت بهبود یافت.
نبض / ضربان قلب سریع
نگهبان به سرعت چهار گلوله شلیک کرد.
کار با سرعتی سریع پیش رفت.
این بیماری با سرعت زیادی در حال گسترش است.
ما سخت تلاش می کنیم تا به درخواست ها پاسخ سریع ارائه دهیم.
رشد سریع اقتصادی بیکاری را به سطوح نسبتاً پایین رساند.
یک تصمیم سریع
The government took swift action.
دولت اقدامات سریعی انجام داد.
a speedy recovery.
بهبودی سریع
دهه 1990 دوره تغییر/رشد سریع بود.
با حرکت سریعی که به سمت چپم حرکت می کرد، وحشت زده شدم.
پاسخ او به این اتهام سریع بود.
رشد سریع
تغییرات سریعی در چین رخ داده است.
ما به سرعت ادامه دادیم.
نرها سریعتر از ماده ها رشد می کنند.
سریع
عجولانه
swift
سرسام آور
speedy
ناوگان
brisk
رعد و برق
hasty
تنبل
breakneck
تند
fleet
پر سر و صدا
lightning
پرواز کردن
nippy
تاول زدن
snappy
گردباد
zippy
تاختن
flying
سر و صدا کردن
blistering
سرگیجه
whirlwind
داغ
galloping
بی نفس
rattling
تقسیم کردن
dizzy
شتاب گرفت
شهاب سنگی
breathless
زنده
splitting
دمدمی مزاج
accelerated
یک شبه
meteoric
چابک
lively
فعال
mercurial
تیز
overnight
سریع شد
agile
ناوگان پا
quickened
fleet-footed
آهسته. تدریجی
leisurely
با فراغت
unhurried
بدون عجله
gradual
تدریجی
laboredUS
laboredUS
labouredUK
در انگلستان کار کرد
measured
اندازه گیری شده
ثابت
در حد متوسط
sluggish
تنبل
ponderous
سنگین
unrushed
بی عجله
راحت
languishing
از بین رفتن
sedate
آرام بخش
plodding
سرازیر شدن
lowly
پست
ضعیف
طولانی
long-drawn-out
طولانی کشیده شده
lengthy
طولانی مدت
prolonged
لاک پشت مانند
tortoise-like
درنگ
lingering
سربی
lead-footed
در نظر گرفته شده
considered
محتاط
cautious
محتاط، معقول
prudent
محاسبه شد
calculated
حساب شده
deliberate
انتظار می رود
expected