limb

base info - اطلاعات اولیه

limb - اندام

noun - اسم

/lɪm/

UK :

/lɪm/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limb] در گوگل
description - توضیح
  • an arm or leg


    یک دست یا پا


  • شاخه بزرگ یک درخت


  • دست یا پای یک شخص یا حیوان


  • دست یا پای یک شخص یا حیوان یا بال حیوان

  • an arm or leg of a person or animal or an animal’s wing


    در اینجا دوباره، اندام نزولی حلقه هنله آزادانه به آب نفوذ می کند اما به محلول ها نفوذ نمی کند.

  • Here again the descending limb of the loop of Henle in freely permeable to water but not to solute.


    صدها کودک پس از پا گذاشتن بر روی مین دست و پای خود را از دست داده اند.

  • Hundreds of children have lost limbs after stepping on mines.


    به هر حال، از دست دادن قابل توجه خون، آسیب گسترده اندام تحتانی و لگن و برخی آسیب های قفسه سینه وجود دارد.

  • Anyway there's considerable loss of blood massive lower limb and pelvic damage and some chest injuries.


    اندامم از کار می افتد، دهانم خشک می شود، موهایم سیخ می شود.

  • My limbs fail my mouth is parched, my hair is standing on end.


    قدرت اندام، تمایل روح - این کافی است.

  • Strength of limb, willingness of spirit-that would be sufficient.


    حتی جک هم احساس سفت شدن عجیب و غریبی در اندام ها کرد.

  • Even Jack felt a curious stiffening of the limbs.


    هنگامی که نوزادان به دنیا می آیند کنترل بسیار کمی بر اندام خود دارند.

  • When babies are born they have very little control over their limbs.


    اندام‌هایشان به نرمی برهنه حرکت می‌کردند، روی هم می‌رفتند، در هم می‌پیچیدند.

  • Their limbs moved in naked smoothness, shifting against each other intertwining.


    گوساله به آرامی با اندام هایی می لرزید و اولین قدم های نامطمئن خود را برداشت.

  • The calf stood up slowly with trembling limbs and took its first uncertain steps.


example - مثال
  • an artificial limb


    یک اندام مصنوعی


  • مدتی استفاده از اندام هایش را از دست داد.

  • long-limbed


    اندام دراز

  • loose-limbed


    اندام شل

  • Are you prepared to go out on a limb (= risk doing something that other people are not prepared to do) and make your suspicions public?


    آیا شما آماده هستید که با دست و پا بیرون بروید (= خطر انجام کاری که دیگران آمادگی انجام آن را ندارند) و ظن خود را علنی کنید؟

  • His controversial stance has left him out on a limb.


    موضع بحث برانگیز او باعث شده است که او در یک دست و پا فرو رود.

  • She risked life and limb to save her children from the fire.


    او جان و دست و پا را به خطر انداخت تا فرزندانش را از آتش نجات دهد.

  • I stretched my limbs lazily as I sat up.


    همینطور که نشستم دستامو با تنبلی دراز کردم.

  • The animal is able to stand up on its hind limbs.


    این حیوان قادر است روی اندام های عقب خود بایستد.

  • The missing limb did not lessen the quality of the cat's life.


    اندام گم شده از کیفیت زندگی گربه کاسته نشد.

  • Two arms reached around her flailing limbs.


    دو دست به دور اندام های در حال ور آمدن او رسیدند.

  • The accident victims mostly had injuries to their lower limbs (= legs).


    قربانیان تصادف بیشتر از ناحیه اندام تحتانی (= پاها) جراحت داشتند.

  • An 18-year-old student at California State University died yesterday when she was struck by a falling limb from a large oak tree.


    یک دانشجوی 18 ساله در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا روز گذشته بر اثر سقوط عضوی از درخت بزرگ بلوط جان خود را از دست داد.

synonyms - مترادف
  • organ


    عضو

  • appendage


    زائده

  • bodypart


    بخشی از بدن


  • بازو

  • arm


    پا

  • leg


    بخش


  • بال


  • پینیون

  • pinion


    باله

  • fin


    بازی

  • gam


    سنجاق

  • pin


    تحریک

  • spur


    قسمت بدن


  • قسمتی از بدن

  • bodily part


    اندام جلویی


  • دم

  • forelimb


    برآمدگی


  • دست

  • flipper


    روند

  • protuberance


    ساق جلویی


  • پای جلو


  • ساختار بیولوژیکی

  • foreleg


    دست و پا زدن


  • آنتن


  • احساس کننده

  • paddle


    طرح ریزی

  • antenna


    حد نهایی

  • feeler


    ساختار

  • projection


  • extremity



antonyms - متضاد

  • کل

لغت پیشنهادی

stalemate

لغت پیشنهادی

belatedly

لغت پیشنهادی

flippant