rearrange
rearrange - تنظیم مجدد
verb - فعل
UK :
US :
برای تغییر موقعیت یا ترتیب چیزها
برای تغییر زمان جلسه و غیره
برای تغییر ترتیب، موقعیت یا زمان ترتیبات قبلی
وقتی مبل جدید را تحویل دادند، باید همه مبلمان را دوباره مرتب کنیم.
ته کانوا در تنظیم مجدد اولویت های خود تنها نیست.
این برنامه به شما این امکان را می دهد که با کلیک یک دکمه ماوس، تصاویر را روی صفحه ایجاد و مرتب کنید.
پس از به دست آوردن این، او دست به کار شد تا محله را محصور کند و چشم انداز آن را بازسازی کند.
من فکر می کنم شما می توانید تعداد زیادی از افراد را دوباره تنظیم کنید.
برامبل ها را دوباره مرتب کرد، سوار دوچرخه اش شد و به سمت حیاط آسیاب رکاب زد.
این اتاق متفاوت به نظر می رسد. آیا آن را نقاشی کرده اید؟ نه، من فقط مبلمان را مرتب کردم.
در اینجا می توانید ترتیب پخش اسلایدها را دوباره مرتب کنید و اسلایدهای ناخواسته را حذف کنید.
For a large cichlid they must be classed as unaggressive and certainly they do not try to rearrange their surroundings.
برای یک سیکلید بزرگ باید آنها را به عنوان غیر تهاجمی طبقه بندی کرد و مطمئناً سعی نمی کنند محیط اطراف خود را مرتب کنند.
آیا می توانیم قرار ملاقات شما را برای پنجشنبه آینده تنظیم کنیم؟
اگر زمان خود را مجدداً تنظیم کنید، اولویت های خود را مجدداً تنظیم می کنید.
ما مبلمان اتاق خواب را دوباره چیدیم.
او خودش را در حالت دیگری تنظیم کرد.
آیا میتوانیم جلسه سهشنبه آینده را ساعت دو تنظیم کنیم؟
مبل جدید بزرگتر از مبل قبلی بود، بنابراین مجبور شدند بقیه مبلمان را دوباره بچینند.
من فردا سرم شلوغ است - آیا میتوانیم جلسه را برای دوشنبه تنظیم کنیم (= به جای آن روز دوشنبه برگزار شود)؟
اتاق خواب های ما آنقدر کوچک هستند که نمی توانیم مبلمان را مرتب کنیم.
در آخرین لحظه برنامه تنظیم مجدد صورت گرفت.
reorganiseUK
سازماندهی مجدد انگلستان
reorganizeUS
سازماندهی مجدد ایالات متحده
reorder
دوباره سفارش دهید
حرکت
تغییر دادن
reshuffle
تنظیم مجدد
reposition
تغییر موقعیت
تغییر مکان
redistribute
توزیع مجدد
تغییر دهید
regroup
دوباره گروه بندی کنید
تنظیم کنید
rejig
rejig
relocate
نقل مکان
jigger
jigger
realign
اصلاح کردن
revamp
جایگزین کردن
سفارش
دوباره دور ریختن
readjust
دوباره کاری کردن
redispose
تعویض
reset
اصلاح
rework
جهت گیری مجدد
متفاوت ترتیب دهید
دور تغییر دهید
reorient
دور حرکت کن
دور تعویض
دور سوئیچ
swap round
ماندن
نگه دارید
اقامت کردن
نگاه داشتن
رد کردن
stagnate
راکد ماندن
سفارش
تنها گذاشتن
ثابت
ادامه هید
حفظ
انکار
repress
سرکوب کردن
dissuade
منصرف کردن
از دست دادن
suppress
کشیدن
افزایش دادن
برداشتن
اصرار ورزیدن
persist
گرفتن
یخ زدگی
فلات
plateau
هنوز
stabilizeUS
stabilizeUS
stabiliseUK
stabiliseUK
از کار انداختن
deactivate
آرام
calm
