array

base info - اطلاعات اولیه

array - آرایه

noun - اسم

/əˈreɪ/

UK :

/əˈreɪ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [array] در گوگل
description - توضیح

  • گروهی از افراد یا چیزها، به ویژه آنهایی که بزرگ یا چشمگیر هستند

  • a set of numbers or signs, or of computer memory units, arranged in lines across or down


    مجموعه‌ای از اعداد یا نشانه‌ها یا واحدهای حافظه رایانه‌ای که در خطوط رو به رو یا پایین مرتب شده‌اند


  • پوشیدن لباس های خاص، به ویژه لباس های با کیفیت


  • چیدن چیزی به شکلی جذاب


  • برای قرار دادن سربازان در موقعیت آماده برای جنگ


  • طیفی از چیزهای مختلف

  • a set of computer memory units arranged in rows across or down


    مجموعه‌ای از واحدهای حافظه رایانه که در ردیف‌هایی در عرض یا پایین مرتب شده‌اند

  • a large group of things or people especially one that is attractive or causes admiration or has been positioned in a particular way


    گروه بزرگی از چیزها یا افراد، به ویژه آنهایی که جذاب هستند یا باعث تحسین می شوند یا به شیوه ای خاص قرار گرفته اند.


  • برای مرتب کردن گروهی از چیزها به روشی خاص


  • ترتیب دادن گروهی از سربازان در موقعیتی برای جنگیدن

  • a large group of things or people esp. when shown or positioned in an attractive way


    گروه بزرگی از چیزها یا افراد، به ویژه زمانی که به شکلی جذاب نشان داده یا قرار داده شود


  • تعداد زیادی از محصولات از نوع مشابه

  • Employees shuffle into the training room for a three-to six-hour session featuring an array of information.


    کارمندان برای یک جلسه 3 تا 6 ساعته با مجموعه ای از اطلاعات به اتاق آموزش می روند.

  • An array of Navajo rugs recently held center stage in the Showcase Gallery.


    مجموعه‌ای از فرش‌های ناواهو اخیراً در مرکز نمایشگاه گالری ویترین قرار دارد.

  • The big essential oil suppliers stock a bewildering array of essences.


    تامین کنندگان بزرگ اسانس مجموعه ای گیج کننده از اسانس ها را ذخیره می کنند.

  • The prisoner nodded faintly at the array of somber faces.


    زندانی به آرامی با دیدن چهره های غمگین سری تکان داد.

  • They had increasing difficulty in providing even tolerably competent candidates for the array of provincial posts reserved for them.


    آنها در ارائه کاندیداهایی حتی با صلاحیت قابل تحمل برای مجموعه ای از پست های استانی که برای آنها اختصاص داده شده بود، با مشکل رو به افزایشی روبرو بودند.

  • An adult has a vast array of comparatively complex schemata that permit a great number of differentiations.


    یک بزرگسال دارای مجموعه وسیعی از طرحواره های نسبتاً پیچیده است که تعداد زیادی تمایز را امکان پذیر می کند.

example - مثال
  • a vast array of bottles of different shapes and sizes


    مجموعه وسیعی از بطری ها با اشکال و اندازه های مختلف

  • a dazzling array of talent


    مجموعه ای خیره کننده از استعداد

  • Her writing covers a wide array of topics.


    نوشته های او طیف گسترده ای از موضوعات را پوشش می دهد.

  • It is difficult to choose from the huge array of wines on offer.


    انتخاب از میان مجموعه عظیمی از شراب های ارائه شده دشوار است.

  • The city has the usual array of social problems.


    این شهر دارای مجموعه ای از مشکلات اجتماعی معمول است.

  • The customer is faced with a formidable array of products.


    مشتری با مجموعه عظیمی از محصولات مواجه است.

  • The store offers a bewildering array of garden tools.


    این فروشگاه مجموعه ای گیج کننده از ابزار باغبانی را ارائه می دهد.

  • a seemingly endless array of options


    مجموعه ای به ظاهر بی پایان از گزینه ها

  • There was a splendid array of food on the table.


    روی میز یک سری غذای عالی بود.

  • They sat before an array of microphones and cameras.


    آنها جلوی مجموعه ای از میکروفون ها و دوربین ها نشستند.

  • A large number of magazines were arrayed on the stand.


    تعداد زیادی مجله روی غرفه چیده شده بود.

  • Arrayed (= standing in a group) before him were 40 schoolchildren in purple and green.


    در برابر او چهل دانش آموز با رنگ های ارغوانی و سبز آراسته شده بودند.

  • The airport shops offer a wide array of merchandise.


    فروشگاه های فرودگاه طیف گسترده ای از کالاها را ارائه می دهند.

  • A battery of cameras was arrayed before them.


    یک باتری دوربین جلوی آنها چیده شده بود.

  • Electronics companies produce an array of products that rely on fiber networks.


    شرکت های الکترونیک مجموعه ای از محصولات را تولید می کنند که به شبکه های فیبر متکی هستند.

  • An added lure of the restaurant is the vast array of wines on offer.


    یکی از جذابیت های اضافی رستوران، مجموعه وسیعی از شراب های ارائه شده است.

synonyms - مترادف

  • ترتیب


  • تشکیل

  • marshalingUS


    marshalingUS

  • marshallingUK


    marshallingUK


  • سفارش

  • ordering


    مرتب سازی

  • parade


    رژه


  • دامنه

  • disposition


    وضع

  • huddle


    جمع شدن

  • lineup


    به صف شدن


  • توالی

  • suite


    سوئیت

  • set


    تنظیم

  • setup


    برپایی

  • aggregation


    تجمع

  • assortment


    مجموعه ای


  • توزیع


  • الگو


  • انتخاب

  • assembling


    مونتاژ کردن


  • طرح

  • disposal


    دسترس

  • line-up


    چیدمان

  • layout


    سازمان ایالات متحده

  • organizationUS


    گروه بندی

  • grouping


    پیکربندی

  • configuration


    قالب

  • format


    سازمان انگلستان

  • organisationUK


    ترکیب بندی


antonyms - متضاد
  • disarray


    بی نظمی


  • شخصی

  • one


    یکی

  • singularity


    تکینگی

  • organizationUS


    سازمان ایالات متحده


  • سفارش

  • organisationUK


    سازمان انگلستان

  • loneness


    تنهایی


  • کل


  • هیچ یک

  • uniformity


    یکنواختی

  • harmony


    هارمونی


  • روش

  • tidiness


    آراستگی


  • ترتیب

  • calm


    آرام


  • سیستم

  • scattering


    پراکندگی


  • ساکت

  • orderliness


    نظم و ترتیب

لغت پیشنهادی

inputs

لغت پیشنهادی

prima

لغت پیشنهادی

bollix