blurt
blurt - تار کردن
verb - فعل
UK :
US :
گفتن ناگهانی و بدون فکر کردن چیزی، معمولاً به این دلیل که هیجان زده یا عصبی هستید
گفتن ناگهانی چیزی و بدون فکر کردن به نتیجه
Flyte knew he would not be able to withstand the agony of lying to them again; he would blurt everything out.
فلایت میدانست که دیگر نمیتواند در برابر عذاب دروغ گفتن به آنها مقاومت کند. او همه چیز را محو می کرد.
به نحوی، اگنس نمی توانست خود را به بیان یک هشدار بیاورد.
حالا او فقط می خواهد بشنود که مربی هر از گاهی نامش را به زبان می آورد.
او به یاد میآورد که مایلز در بیمارستان چیزی درباره زندان میگفت.
جکی با صدای بلند گفت که باردار است.
هیچ کس نباید دو بار در مورد محو کردن کل داستان فکر کند.
نه آن چیزی که اتفاقاً احساس میکنید میخواهید بیرون بیایید.
بچهها به اینکه چیزهای مهمی را در مواقع غیرمعمول به زبان بیاورند، معروف هستند.
او جهنده و بیمار به نظر میرسید که هر لحظه آماده بود چیزی را فاش کند.
قبل از اینکه بتوانم جلوی او را بگیرم، آن را به زبان آورد.
‘She’s pregnant,’ Jack blurted.
جک تار گفت: «او حامله است.
او بدون فکر کردن سوال را به زبان آورد.
فکر کردم صدای کسی را شنیدم.
او با فریاد کمک خواست.
اسمش را فریاد زدم
‘It isn’t fair!’ he exclaimed angrily.
او با عصبانیت فریاد زد: «منصفانه نیست!
او بدون فکر کردن جواب را به زبان آورد.
پسر کوچولو ترکید: «او یک قلدر است!»
او همه چیز را در مورد بچه فاش کرد، اگرچه ما توافق کرده بودیم که آن را برای مدتی مخفی نگه داریم.
او ناگهان با صدای بلند گفت: من نمی توانم این کار را انجام دهم!
اواخر یک شب، جیانی با صدای بلند گفت که او را دوست دارد.
در یک لحظه، گوتز با صدای بلند گفت: متروهای آن پایین وحشتناک هستند.
اعلام
گریه کردن
ejaculate
انزال
exclaim
بانگ زدن
utter
مطلقا
babble
غرغر کردن
betray
خیانت کردن
blab
فضولی کردن
disclose
فاش کردن
divulge
جبر
jabber
نشت
leak
آشکار ساختن
فواره زدن اب
spout
منفجر شدن
burst out
منفجر شدن با
صدا بزن
بیرون آمدن با
گریه کن
بخشید
بذار بیافتد
اجازه دهید در
رها کردن
اجازه لغزش
اجازه دهید گربه از کیسه خارج شود
فرار از دهان
لوبیاها را بریزید
spill the beans
به طور ناگهانی بیان کنید
utter suddenly
سریع بگو
بگو
ساکت باش
conceal
پنهان کردن، پوشاندن
پنهان شدن
secrete
ترشح کنند
خفه شو
صحبت کردن را متوقف کنید
stop talking
صدا در نیاوردن تا
hush up
خودداری کنید
withhold
سرکوب کردن
suppress
نگاه داشتن
رد کردن
نگه دارید
انکار
خودداری
repress
عقب نگه دارید
refrain
راز رو نگه دار
عقب بایست
سرپوش گذاشتن
موفق به افشا نشدن
امتناع از دادن
حفظ
ذخیره
حاوی
reserve
بررسی
مهار کردن
کنترل
restrain
متلاشی کردن
مهار کند
dissemble
راز
inhibit