bolt
bolt - پیچ
noun - اسم
UK :
US :
یک میله فلزی که برای بستن آن از روی در یا پنجره بلغزانید
یک پیچ با سر صاف و بدون نقطه، برای چسباندن وسایل به هم
یک تیر کوتاه سنگین که از کمان پولادی پرتاب می شود
یک رول بزرگ پارچه ای بلند
به طور ناگهانی خیلی سریع به جایی بدوید، مخصوصاً برای فرار یا ترسیدن
برای خوردن خیلی سریع
برای بستن دو چیز به هم با استفاده از پیچ
برای قفل کردن در یا پنجره با کشیدن پیچ و مهره از روی آن
یک رول بزرگ حاوی چندین متر پارچه
یک میله فلزی روی در یا پنجره که روی آن می لغزد تا بسته شود
یک جسم فلزی پیچ مانند بدون نقطه، که با یک مهره برای چسباندن وسایل به هم استفاده می شود
رعد و برقی که مانند یک خط سفید در برابر آسمان به نظر می رسد
طول یا رول پارچه یا کاغذ دیواری
یک نوع تیر کوتاه که از تیر کمان شلیک می شود (= نوعی سلاح)
تلاش برای فرار با دویدن به سمت چیزی
حرکت بسیار سریع، مخصوصاً در نتیجه ترسیدن
برای خوردن غذا خیلی سریع
با پیچ چیزی را در موقعیت خود محکم کردن
یک میله فلزی کوچک که روی در یا پنجره می لغزد تا آن را قفل کند
پیچ نیز قسمتی از تفنگ است که کارتریج (= ظرف پر از پودر انفجاری) را به موقعیت شلیک می راند.
A bolt is also a part of a gun that pushes the cartridge (= container filled with explosive powder) into position to be fired.
یک پیچ فلزی بدون نقطه، که برای بستن چیزها به هم، اغلب با یک مهره (= قطعه کوچک فلزی که به آن متصل می شود) استفاده می شود.
a metal screw without a point used to fasten things together often with a nut (= small piece of metal that attaches to it)
رعد و برق، به ویژه به دنبال آن رعد و برق
یک رول پارچه یا کاغذ، به ویژه کاغذ دیواری
حرکت ناگهانی و سریع
برای قفل کردن در یا پنجره با پیچ
دو چیز را با پیچ به هم بچسبانید
یک رول پارچه بلند تولید شده در یک کارخانه
جسم کوچک فلزی بدون نقطه که با مهره (= قسمت فلزی گرد) برای بستن چیزها به هم استفاده می شود
a small metal object without a point that is used with a nut (= round metal part) to fasten things together
یک روز صبح بهار، دو پیچ لنگر در پایه هایی که قرار بود اولین ستون فولادی را دریافت کنند، قرار داده شد.
One spring morning two anchor bolts were inserted in the footings that were to receive the first steel column.
صدای قدم های نرم، شل شدن زنجیر و باز شدن پیچ ها به گوش می رسید.
پیچ در را عقب کشید.
nuts and bolts
پیچ و مهره
اخراج او به عنوان یک پیچ از آب در آمد.
اسب ناگهان یک پیچ برای آزادی درست کرد.
این مستند بر روی مهره های واقعی فرآیند ساخت فیلم تمرکز دارد.
پنجره را بستم و پیچ را کشیدم (= پیچ و مهره را از روی آن بلغزیدم).
صاعقه به خانه کنار خانه ما خورد.
دزد سعی کرد یک پیچ برای خروج بسازد.
اسب که از بوق ماشین ترسیده بود، پیچ خورد.
غذای خود را به این شکل پیچ نکنید - دچار سوء هاضمه خواهید شد.
آیا در را قفل و پیچ کرده اید؟
پیچ و مهره درب در داخل.
در کشتی، مبلمان اغلب به عرشه پیچ می شود.
در را با پیچ بستم.
آیا صاعقه انبار را آتش زد؟
با اولین بوی دود، اسب از انبار بیرون آمد.
مقداری صبحانه بست.
وقتی به رختخواب می روید حتما در را ببندید!
روی یک نیمکت چوبی که به زمین بسته شده بود نشست.
این غرفه پیچ های پارچه و لباس های ارزان قیمت می فروخت.
مبلمان با مهره ها و پیچ و مهره ها در کنار هم قرار می گیرند.
بار
گرفتن
قفل کردن
latch
چفت
hasp
hasp
padlock
قفل
لوله
rod
میله
sliding bar
نوار کشویی
fastening
بست
fastener
بن بست
deadlock
قلاب
hook
گیره
clasp
خوراکی
sneck
اسنیب
snib
کلیپ
clamp
دستگاه امنیتی
clip
پیچ مرده
گرفتن ایمنی
dead bolt
قفل ترکیبی
قفل مورتیس
دست و پنجه نرم کردن
mortise lock
ضربه محکم و ناگهانی
buckle
قلاب و چشم
ارتباط دادن
ارتباط
clinch
grip
grapple