benign
benign - خوش خیم
adjective - صفت
UK :
US :
مهربان و مهربان
تومور خوش خیم (=رشد غیر طبیعی در بدن) ناشی از سرطان نیست
دلپذیر و مهربان
رشد خوش خیم سرطان نیست و احتمالاً مضر نیست
دلپذیر و مهربان؛ مضر یا شدید نیست
پزشکی (بیماری یا رشد بافت به دلیل یک بیماری) به احتمال زیاد منجر به مرگ نمی شود
اگر به تنهایی در یک گیره کوچک نگهداری شود، کاملاً خوش خیم خواهد بود.
شاید این گسترش بتواند ادامه یابد و احتمالاً روزی به شکلی خوش خیم کاهش یابد.
There is an hierarchical structure but managerial authority is respected as a benign guardian of company interests.
یک ساختار سلسله مراتبی وجود دارد، اما اختیارات مدیریتی به عنوان نگهبان خوش خیم منافع شرکت مورد احترام است.
طبیعت خوش خیم حیوان
Police spoke of a benign new law enforcement tactic no more intrusive than a video camera at a convenience store.
پلیس از یک تاکتیک جدید و خوش خیم اجرای قانون صحبت کرد که مزاحم تر از دوربین فیلمبرداری در یک فروشگاه رفاهی نیست.
But gifts such as these can not be awarded to everybody either by judges or by the most benign of governments.
اما چنین هدایایی را نمی توان به همه اعطا کرد، چه از سوی قضات و چه از سوی خیرخواه ترین دولت ها.
پیرزن خوشخیم کلاه باغچه گلدار بزرگی بر سر داشت و از باغ گل جادویی مراقبت میکرد.
a benign tumor
یک تومور خوش خیم
شما هرگز نیت او را از حالت خوش خیم صورتش حدس نمی زدید.
The industry's environmental impact is relatively benign, even positive.
تأثیر زیست محیطی این صنعت نسبتاً خوش خیم و حتی مثبت است.
environmentally benign cleaning products
محصولات پاک کننده بی خطر برای محیط زیست
Many parents adopt a policy of benign neglect —making sure children are fed and clothed and attending school but leaving them to entertain themselves out of school.
بسیاری از والدین سیاست بیتوجهی خوشخیم را در پیش میگیرند—اطمینان حاصل کنند که بچهها غذا میخورند، لباس میپوشند و به مدرسه میروند، اما آنها را رها میکنند تا خود را خارج از مدرسه سرگرم کنند.
او پس از عمل جراحی برای برداشتن یک تومور خوش خیم در حال بهبودی است.
او خود را یک رهبر خوش اخلاق می دانست.
صورتش ملایم و خوش خیم بود.
ساکنان بومی در ابتدا فکر می کردند که تاجران اروپایی کاملاً خوش اخلاق هستند.
یک پیرزن خوش خیم
a benign tumour
یک تومور خوش خیم
یک لبخند خوش خیم
شوخ طبعی او خوش خیم بود، هرگز بی رحمانه و آسیب زا نبود.
a benign tumor
harmless
بی ضرر
innocuous
بی آسیب
بی گناه
بی خطر
inoffensive
غیر توهین آمیز
hurtless
بی آزار
anodyne
آنودین
nonthreatening
بدون تهدید
nonmalignant
غیر بدخیم
superficial
سطحی
non-dangerous
غیر خطرناک
non-malignant
خطرناک نیست
سفید
غیر قابل اعتراض
innoxious
خفیف
unobjectionable
رام کردن
mild
غیر سمی
tame
خنثی
nontoxic
سالم
neutral
غیر تحریک کننده
unoffending
ملایم
uninjurious
غیر قابل استثنا
wholesome
غیر خشونت آمیز
nonpoisonous
روشن
non-irritant
non-poisonous
non-toxic
bland
unexceptionable
nonviolent
adverse
نامطلوب
بد
baleful
آزار دهنده
baneful
فاجعه آمیز
damaging
آسیب رسان
خطرناک
deleterious
زیان آور
detrimental
مضر
evil
آسیب زا
harmful
بیمار
hurtful
شیطون
مخرب
injurious
پیش داوری
mischievous
شریر
nocuous
ناسالم
noxious
خصمانه
pernicious
مخاطره آمیز
prejudicial
ناامن
wicked
سمی
destructive
نامطلوب انگلستان
unhealthy
بدخواه
unwholesome
ویرانگر
hazardous
زخمی شدن
inimical
risky
unsafe
toxic
unfavourableUK
maleficent
ruinous
wounding
