basically
basically - اساسا
adverb - قید
UK :
US :
used to emphasize the most important reason or fact about something or a simple explanation of something
برای تأکید بر مهمترین دلیل یا واقعیت در مورد چیزی یا توضیح ساده چیزی استفاده می شود
به روش های اصلی یا مهم، بدون در نظر گرفتن جزئیات یا تفاوت های اضافی
وقتی به اصلی ترین یا مهم ترین ویژگی یا ویژگی چیزی اشاره می شود
ویلیام گرین اساساً یک مرد خانواده بود.
فیلم بسیار پیچیده به نظر می رسد اما اساساً یک داستان عاشقانه است.
دفتر کاملاً مجهز بود.
او فیلمهایی ساخت که اساساً برای فیلم درایو طراحی شده بودند تا در بین کلینچها دیده شوند.
او می دانست که اساساً از نبرد دقیق عقل لذت برده است.
با مردم آشنا شدی ... فکر نمی کنم اساساً بتوانید کار را در یک اداره انجام دهید.
اما او می گوید که این شرکت اساساً در همان مخمصه ای است که 10 سال پیش بود.
فقط چند تا پیراهن و یک شلوار جین برداشتیم. اساساً همین است، واقعاً.
هویت یک انسان اساساً با هیچ حیوان دیگری تفاوتی ندارد.
مردم اساساً خودخواه، عصبانی و پست هستند.
خب، اساسا، کار کردن با او بسیار سرگرم کننده است.
نروژی و دانمارکی اساساً یکسان هستند.
اساساً ما به دنبال کسی هستیم که بتواند سه بعد از ظهر در هفته کار کند.
در اصل، شما فقط باید آنچه را که معلمان می خواهند بنویسید.
من فکر می کنم ما در اصل همین را می گوییم.
مشکلاتی وجود داشته است اما اساساً سیستم خوبی است.
رشد بهرهوری اساساً به این معنی است که شرکتها از تعداد افراد کمتری کار بیشتری دریافت میکنند.
بله، اساساً درست است.
این دو رویکرد اساساً بسیار مشابه هستند.
اساساً کار زیادی نمی توانیم در مورد آن انجام دهیم.
او اساساً فقط آنجا می نشیند و تمام روز هیچ کاری نمی کند.
خب، اساساً من چیزی را که به من می گفت باور نمی کردم.
و اساساً همین است.
Basically (= the most important thing is that) they want a lot more information about the project before they'll put any money into it.
اساسا، (= مهمترین چیز این است که) آنها قبل از اینکه پولی برای آن بگذارند، اطلاعات بیشتری در مورد پروژه می خواهند.
So what's the difference between these two TVs? Well they're basically the same but the more expensive one has 3D.
پس تفاوت بین این دو تلویزیون چیست؟ خب، آنها اساساً یکسان هستند، اما گرانتر دارای سه بعدی است.
ماشین اساساً سالم است، اما رنگ آمیزی نیاز به توجه دارد.
این روستا اساساً برای بیش از 300 سال بدون تغییر باقی مانده است.
fundamentally
اساسا
principally
اصولا
در درجه اول
ذاتا
inherently
مرکزی
intrinsically
طبق قانون اساسی
elementally
اولا
centrally
از نظر مادی
constitutionally
رادیکال
firstly
از نظر ساختاری
materially
بالاتر از همه
radically
اول از همه
structurally
در اصل
در قلب
در پایین
in essence
در اعماق وجود
در ماهیت
در زیر
در پایان روز
وقتی همه چیز گفته و انجام شود
بیشتر از همه
هنگامی که شما به آن می رسید
دوست دارم
عمدتا
بطور قابل ملاحظه ای
au fond
predominantly
chiefly
substantially
additionally
علاوه بر این
اضافی
