beside

base info - اطلاعات اولیه

beside - در كنار

preposition - حرف اضافه

/bɪˈsaɪd/

UK :

/bɪˈsaɪd/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [beside] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • He sat beside her all night.


    تمام شب کنارش نشست.

  • a mill beside a stream


    آسیاب کنار نهر

  • My painting looks childish beside yours.


    نقاشی من در کنار نقاشی شما کودکانه به نظر می رسد.

  • Yes I know it was an accident but that's beside the point.


    بله، من می دانم که این یک تصادف بود، اما این غیر از اصل است.

  • They took my words out of context but that’s beside the point.


    آنها سخنان من را از متن خارج کردند، اما این غیر از موضوع است.

  • He was beside himself with rage when I told him what I had done.


    وقتی به او گفتم چه کرده‌ام، او با عصبانیت در کنار خودش بود.

  • They were beside themselves with excitement.


    آنها با هیجان کنار خودشان بودند.


  • اینجا کنارم بشین

  • What other sports do you play besides hockey?


    به جز هاکی چه ورزش دیگری انجام می دهید؟

  • I don’t think I’ll come on Saturday. I have a lot of work to do. Besides I don’t really like parties.


    فکر نکنم شنبه بیام من خیلی کار دارم. علاوه بر این، من واقعاً مهمانی ها را دوست ندارم.


  • بیا اینجا کنارم بشین

  • Our school was built right beside a river.


    مدرسه ما درست در کنار رودخانه ساخته شد.

  • Those books seem very dull beside this one.


    آن کتاب ها در کنار این کتاب بسیار کسل کننده به نظر می رسند.

  • Let's stick to discussing whether the road should be built at all. The exact cost is beside the point.


    بیایید به بحث بپردازیم که آیا اصلاً جاده باید ساخته شود یا خیر. هزینه دقیق در کنار نکته است.

synonyms - مترادف
  • alongside


    در کنار

  • abutting


    متقابل

  • adjoining


    مجاور

  • neighboringUS


    همسایه ایالات متحده

  • neighbouringUK


    همسایه انگلستان

  • bordering


    هم مرز

  • adjacent


    با


  • گذشته از


  • به هم پیوسته

  • contiguous


    جنب


  • در مجاورت

  • adjacent to


    همگام با


  • همسایه به

  • abreast of


    به سختی


  • به موازات


  • کنار

  • parallel to


    گونه به جول با


  • در آرنج کسی


  • گردن و گردن به

  • cheek by jowl with


    در لبه

  • at someone's elbow


    مجاور به


  • مرتبط با


  • توسط

  • contiguous to


    نزدیک

  • connected with


    نزدیک به

  • by


    در امتداد


  • طرفین


  • در برابر


  • flanking



antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

recipients

لغت پیشنهادی

forger

لغت پیشنهادی

globs