alienate

base info - اطلاعات اولیه

alienate - بیگانه کردن

verb - فعل

/ˈeɪliəneɪt/

UK :

/ˈeɪliəneɪt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [alienate] در گوگل
description - توضیح
  • to do something that makes someone unfriendly or unwilling to support you


    انجام کاری که باعث می شود فردی غیر دوستانه یا تمایلی به حمایت از شما نداشته باشد


  • برای ایجاد مشکل برای کسی که به یک گروه خاص تعلق داشته باشد یا با یک فرد خاص احساس راحتی کند

  • to cause someone or a group of people to stop supporting and agreeing with you


    باعث می شود که شخص یا گروهی از افراد از حمایت و موافقت با شما دست بردارند


  • تا کسی احساس کند که متفاوت است و عضوی از یک گروه نیست


  • باعث شود شخص یا افرادی از حمایت دیگران دست بردارند یا احساس خوش آمد گویی نکنند

  • In the process he alienated his wife and kids and began living in a motel room.


    در این روند، او همسر و فرزندانش را بیگانه کرد و زندگی در یک اتاق متل را آغاز کرد.

  • But by courting them with such policies, they may alienate mainstream voters.


    اما، با جلب چنین سیاست هایی، ممکن است رای دهندگان جریان اصلی را از خود دور کنند.

  • Jackson's comments alienated many baseball fans.


    اظهارات جکسون بسیاری از طرفداران بیسبال را از خود دور کرد.

  • The situation brought out the viciousness in him and I felt he was almost certainly going to alienate Émile for good.


    این موقعیت شرارت را در او آشکار کرد، و من احساس کردم که او تقریباً مطمئناً امیل را برای همیشه از خود دور خواهد کرد.

  • He felt safer in the intellect, a fact that would at times alienate those who thought him arrogant or intolerant.


    او از نظر عقل احساس امنیت بیشتری می کرد، واقعیتی که گاه کسانی را که او را مغرور یا متکبر می پنداشتند از خود دور می کرد.

example - مثال
  • His comments have alienated a lot of young voters.


    اظهارات او بسیاری از رای دهندگان جوان را از خود دور کرده است.

  • Very talented children may feel alienated from the others in their class.


    کودکان بسیار با استعداد ممکن است احساس بیگانگی نسبت به سایرین در کلاس خود کنند.

  • All these changes to the newspaper have alienated its traditional readers.


    همه این تغییرات در روزنامه خوانندگان سنتی آن را بیگانه کرده است.

  • Disagreements can alienate teenagers from their families.


    اختلاف نظرها می تواند نوجوانان را از خانواده دور کند.

  • All these changes to the newspaper have alienated its old readers.


    همه این تغییرات در روزنامه خوانندگان قدیمی آن را بیگانه کرده است.

  • The alienation of young adults has lowered the number of people who vote.


    بیگانگی جوانان، تعداد افرادی که رای می دهند را کاهش داده است.

synonyms - مترادف
  • estrange


    غریبه


  • فاصله

  • isolate


    منزوی

  • detach


    جدا کردن

  • disunite


    متفرق شدن


  • تقسیم کنید


  • طلاق


  • بخش


  • جداگانه، مجزا

  • alien


    بیگانه

  • disaffect


    نارضایتی

  • disgruntle


    ناراضی کردن

  • sever


    جداسازی

  • sour


    ترش


  • روی برگردان


  • از هم جدا کنید


  • در برابر


  • antagoniseUK

  • antagoniseUK


    دشمنی ایالات متحده

  • antagonizeUS


    قطع کردن


  • از شیر گرفتن

  • wean


    در تضاد قرار می گیرد


  • بذر اختلاف بکار

  • sow dissension


    بیا بین


  • جدا نگه دارید


  • دشمنی کردن


  • بی تفاوت کردن

  • make hostile


    غیر دوستانه کردن

  • make indifferent


    کنار زدن

  • make unfriendly



antonyms - متضاد
  • reconcile


    وفق دادن

  • unite


    متحد کردن


  • ترکیب کردن

  • disarm


    خلع سلاح


  • پیوستن


  • ازدواج کن


  • دوستانه باشد


  • وابسته


  • ارتباط دادن


  • گرد هم آوردن


  • اتصال

  • unify


    نگاه داشتن


  • زن و شوهر


  • مشغول کردن


  • ضمیمه کردن


  • حفظ


  • تایید اعتبار

  • validate


    جذب کنند


  • نگه دارید


  • فیوز


  • متحد

  • fuse


    یکی شدن


  • بیا

  • coalesce


    موافق


  • اقامت کردن



لغت پیشنهادی

biggie

لغت پیشنهادی

argues

لغت پیشنهادی

political