amaze

base info - اطلاعات اولیه

amaze - شگفت زده کردن

verb - فعل

/əˈmeɪz/

UK :

/əˈmeɪz/

US :

family - خانواده
amazement
شگفتی
amazed
شگفت زده شد
amazing
حیرت آور
amazingly
شگفت آور
google image
نتیجه جستجوی لغت [amaze] در گوگل
description - توضیح

  • کسی را خیلی غافلگیر کردن


  • وادار کردن کسی به شدت شگفت زده شود

  • The mound of coins continues to grow as the little Kool Aid tycoons and garbage financiers continue to amaze and to amass.


    تپه سکه ها همچنان به رشد خود ادامه می دهد زیرا سرمایه داران کوچک کول اید و سرمایه گذاران زباله همچنان به شگفت زده کردن و جمع آوری ادامه می دهند.

  • But my children were as amazed at this strange petrel with its eerie call as I had hoped they would be.


    اما فرزندانم به همان اندازه که من امیدوار بودم از این گاز عجیب و غریب با صدای وحشتناکش شگفت زده شدند.

  • Frye never ceased to be amazed by how little they knew, how unfamiliar they were with the basic routines of school.


    فرای هرگز از این که چقدر کمی می دانستند و چقدر با روال ابتدایی مدرسه ناآشنا بودند شگفت زده نشد.

  • Dave amazed his friends by leaving a well-paid job to travel around the world.


    دیو با ترک شغلی با درآمد خوب برای سفر به سراسر جهان، دوستانش را شگفت زده کرد.

  • It amazes me that no-one has thought of the idea sooner.


    من را شگفت زده می کند که هیچ کس زودتر به این ایده فکر نکرده است.

  • Never before had she wielded words of such force; she spoke to hurt but was amazed when she succeeded.


    قبلاً هرگز کلماتی به این قدرت به کار نبرده بود. او با ناراحتی صحبت کرد، اما وقتی موفق شد شگفت زده شد.

  • Some kids will amaze you with what they can do.


    برخی از بچه ها شما را با کارهایی که می توانند انجام دهند شگفت زده می کنند.

example - مثال
  • Just the size of the place amazed her.


    فقط اندازه مکان او را شگفت زده کرد.

  • It never ceases to amaze me what some people will do for money.


    هرگز تعجب من را متوقف نمی کند که برخی افراد برای پول چه کاری انجام می دهند.

  • What amazes me is how long she managed to hide it from us.


    چیزی که من را شگفت زده می کند این است که چقدر او توانست آن را از ما پنهان کند.

  • It amazed her that he could be so calm at such a time.


    او را شگفت زده کرد که او می تواند در چنین زمانی اینقدر آرام باشد.

  • It amazes me to think what we have achieved this year.


    این که فکر کنم امسال چه دستاوردهایی داشته ایم، شگفت زده می شوم.

  • The outcome didn’t surprise me at all.


    نتیجه اصلاً من را غافلگیر نکرد.

  • Sorry I didn’t mean to startle you.


    ببخشید نمی خواستم شما را غافلگیر کنم.

  • The explosion startled the horse.


    انفجار اسب را غافلگیر کرد.

  • Just the huge size of the place amazed her.


    فقط اندازه بزرگ مکان او را شگفت زده کرد.

  • The news astonished everyone.


    این خبر همه را شگفت زده کرد.

  • We were rather taken aback by her hostile reaction.


    ما از واکنش خصمانه او غافلگیر شدیم.

  • His arrogance astounded her.


    تکبر او او را متحیر کرد.

  • I was amazed by how well he looked.


    از اینکه چقدر خوب به نظر می رسید شگفت زده شدم.

  • You've done all your homework in an hour? You amaze me.


    آیا تمام تکالیف خود را در یک ساعت انجام داده اید؟ تو منو شگفتزده میکنی.

  • It amazes me that she's got the energy for all those parties.


    من را شگفت زده می کند که او برای همه آن مهمانی ها انرژی دارد.

  • It amazes me to think that Anna is now in charge of the company.


    من را شگفت زده می کند که فکر کنم آنا اکنون مسئول شرکت است.

  • It amazes me how you can put up with living in such a dirty house.


    من را شگفت زده می کند که چگونه می توانید زندگی در چنین خانه کثیفی را تحمل کنید.

  • It never ceases to amaze me how he can talk for so long without ever saying anything interesting.


    هرگز تعجب من را متوقف نمی کند که چگونه او می تواند برای مدت طولانی صحبت کند بدون اینکه هیچ چیز جالبی بگوید.

  • The prices they’re getting for vegetables just amaze me.


    قیمت هایی که آنها برای سبزیجات دریافت می کنند من را شگفت زده می کند.

  • I’m amazed at how well your little girl can read.


    من از اینکه دختر کوچک شما چقدر خوب می تواند بخواند شگفت زده شده ام.

  • Much to my amazement, she liked the idea.


    در کمال تعجب من، او از این ایده خوشش آمد.

synonyms - مترادف
  • astonish


    شگفت زده کردن

  • astound


    مبهوت

  • stun


    بیهوش کردن

  • dumbfound


    مات و مبهوت

  • startle


    وحشت زده شدن

  • flabbergast


    پرهیجان

  • stupefy


    تعجب


  • شوکه شدن


  • کف


  • گیج کننده

  • bewilder


    تلو تلو خوردن

  • stagger


    گیج کردن

  • confound


    ناآرامی

  • daze


    غیر پلاس

  • disconcert


    سنگ

  • nonplus


    گیج


  • تکان دادن

  • perplex


    تاثیر گذاشتن


  • گنگ


  • رعد و برق

  • dumfound


    غافلگیر کردن

  • thunderstrike


    حرکت

  • surprize


    ضربه


  • دست زدن به


  • تکان خوردن


  • ناراحتی

  • jolt


    تاثیر می گذارد

  • dismay


    برق انداختن


  • زنگ خطر. هشدار

  • electrify


  • alarm


antonyms - متضاد
  • bore


    منفذ

  • calm


    آرام


  • انتظار


  • توضیح


  • پاکسازی

  • enlighten


    روشن کردن

  • clarify


    توضیح دادن

  • explicate


    کمک


  • راحتی


  • کدر

  • dull


    چیدمان


  • بازده


  • تسلیم شدن

  • surrender


    بگو


  • مخلوط کردن

  • illuminate


    مربوط بودن

  • unmix


    تقسیم کنید


  • مشخص کن



لغت پیشنهادی

inclusions

لغت پیشنهادی

charters

لغت پیشنهادی

bubbled