blinds

base info - اطلاعات اولیه

blinds - پرده ها

N/A - N/A

blaɪnd

UK :

blaɪnd

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blinds] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • She's been blind since birth.


    او از بدو تولد نابینا بوده است.

  • He started to go (= become) blind in his sixties.


    در شصت سالگی شروع به کور شدن کرد.

  • blind anger/faith/prejudice


    خشم کور / ایمان / تعصب

  • He was blind with fury (= so angry that he could not behave reasonably).


    او از غضب کور بود (= چنان خشمگین بود که نمی توانست معقولانه رفتار کند).

  • She seems blind to his faults.


    به نظر می رسد او نسبت به عیوب او کور است.

  • The accident happened on a blind bend.


    تصادف روی پیچ کور اتفاق افتاد.

  • In blind trials, users who were given both drugs orally were unable to distinguish between the effects of heroin and methadone.


    در کارآزمایی‌های کور، مصرف‌کنندگانی که هر دو دارو را به صورت خوراکی مصرف می‌کردند، قادر به تشخیص اثرات هروئین و متادون نبودند.

  • She was blinded in an accident at an early age.


    او در سنین پایین در یک تصادف نابینا شد.

  • As I turned the corner the sun blinded me so I didn't see the other car.


    همانطور که پیچیدم، خورشید مرا کور کرد، بنابراین ماشین دیگر را ندیدم.

  • We shouldn't let our prejudices blind us to the facts of the situation.


    ما نباید اجازه دهیم تعصبات ما را نسبت به واقعیات وضعیت کور کند.

  • a Venetian blind


    یک کور ونیزی

  • She trains dogs for the blind.


    او برای نابینایان سگ تربیت می کند.

  • He admitted dazzling a police helicopter pilot with a laser beam, leaving the pilot flying blind.


    او اعتراف کرد که خلبان هلیکوپتر پلیس را با پرتو لیزر خیره کرده و خلبان را نابینا کرده است.


  • آنها در مورد این موضوع کور پرواز می کنند زیرا آنها از گستردگی مشکل اطلاعی ندارند.

  • He began to go blind a year ago.


    او یک سال پیش شروع به نابینایی کرد.

  • fig. She is completely blind to his faults.


    شکل. او کاملاً نسبت به عیوب او کور است.

  • He declared that the verdict was the result of blind prejudice.


    وی اعلام کرد که این حکم نتیجه تعصب کور بوده است.

  • The sun blinded me for a moment.


    خورشید یک لحظه مرا کور کرد.

  • fig. We cannot let feelings blind us to the facts.


    شکل. ما نمی توانیم اجازه دهیم احساسات ما را نسبت به واقعیت ها کور کنند.

synonyms - مترادف
  • makes blind


    کور می کند

  • renders unsighted


    نابینا می کند

  • renders sightless


    بی بینایی می کند

  • deprives of sight


    بینایی را سلب می کند

  • deprives of vision


    چشم های کسی را بیرون می کشد

  • puts someone's eyes out


antonyms - متضاد
  • gets out of sight


    از دید خارج می شود

  • gets out of the way


    از سر راه خارج می شود

  • moves out of sight


    دور از دید حرکت می کند

لغت پیشنهادی

gunning

لغت پیشنهادی

instead

لغت پیشنهادی

bewailed