carrot

base info - اطلاعات اولیه

carrot - هویج

noun - اسم

/ˈkærət/

UK :

/ˈkærət/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [carrot] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • grated carrot


    هویج رنده شده

  • a slice of carrot cake


    یک تکه کیک هویج

  • a pound of carrots


    یک پوند هویج

  • a bag of baby carrots


    یک کیسه هویج بچه

  • a glass of carrot juice


    یک لیوان آب هویج

  • carrot sticks (= long thin pieces)


    چوب هویج (= تکه های نازک بلند)

  • They are holding out a carrot of $120 million in economic aid.


    آنها یک هویج 120 میلیون دلاری کمک اقتصادی دارند.

  • It's a big carrot he's dangling in front of Marler's nose.


    هویج بزرگی است که جلوی بینی مارلر آویزان کرده است.


  • تاکید بر هویج انگیزه است تا چوب مالیات.


  • حتی با هویج یک ناهار رایگان نیز بعید است که افراد زیادی حاضر شوند.

  • In a market economy profits are the carrot that encourages firms to take risks.


    در اقتصاد بازار، سود هویج است که شرکت ها را تشویق می کند تا ریسک کنند.

  • to adopt the carrot-and-stick approach


    برای اتخاذ رویکرد هویج و چماق

  • He decided to use the carrot and stick approach.


    او تصمیم گرفت از رویکرد هویج و چوب استفاده کند.

  • If they finished the construction ahead of schedule they were offered the carrot of a bonus.


    اگر ساخت و ساز را زودتر از موعد به پایان می رساندند، هویج پاداش به آنها پیشنهاد می شد.

synonyms - مترادف

  • مشوق

  • bait


    طعمه

  • lure


    متقاعد کردن

  • persuasion


    تشویق

  • encouragement


    انگیزه

  • inducement


    شیرین کننده

  • sweetener


    رشوه دادن

  • bribe


    بانگ

  • bung


    آب نبات

  • candy


    قرص قندی

  • sugared pill


    اغوا کردن

  • enticement


    وسوسه

  • temptation


    جذابیت

  • allurement


    بیا دیگه

  • come-on


    طعمه ی شکار پرنده

  • decoy


    محرک

  • stimulus


    جاذبه

  • attraction


    بدام انداختن

  • impetus


    تله

  • motive


    تحریک

  • snare


    قرعه کشی

  • trap


    اغواگری

  • spur


    روشن کن


  • siren song


  • کشیدن

  • seducement


  • stimulant


  • turn-on


  • siren song



  • provocation


antonyms - متضاد
  • determent


    عزم

  • deterrent


    بازدارنده

  • discouragement


    دلسردی

  • disincentive


    مجازات


  • دافعه

  • repulsion


    خاموش کردن

  • turn-off


    حقیقت


  • واقعیت


  • مانع

  • hindrance


    منصرف کردن

  • dissuasion


    ضد انگیزه

  • counterincentive


    صداقت

  • truthfulness


    اصلی


  • باز بودن

  • honesty


    رک گویی

  • openness


    یقین - اطمینان - قطعیت

  • frankness


    هشدار


  • certainty



لغت پیشنهادی

eventual

لغت پیشنهادی

reply

لغت پیشنهادی

behold