lucrative
lucrative - سودآور
adjective - صفت
UK :
US :
شغل یا فعالیتی که پرسود است به شما امکان می دهد پول زیادی کسب کنید
یک فعالیت، پروژه، شغل و غیره که سودآور است، پول زیادی به همراه دارد
(مخصوصاً از یک تجارت، شغل یا فعالیت) که پول زیادی تولید می کند
تولید پول زیاد یا کسب سود زیاد
کسب یا تولید پول زیاد
تنها صعود او به دور دوم ویمبلدون در سال گذشته سودآورتر بود.
اگر فرم پابرجا باشد، نکات حرفه ای جذاب، مورد تحقیق و بالقوه سودآور خواهد بود.
پذیرایی یک تجارت بسیار پرسود است اگر در آن موفق شوید.
Massive spamming has turned what was an amusing annoyance into a lucrative business that profits by violating the pre-commercial Internet ethic.
ارسال هرزنامه انبوه آنچه را که آزاردهنده سرگرم کننده بود به یک تجارت پرسود تبدیل کرده است که با نقض اخلاق پیش از تجارت اینترنتی سود می برد.
Financial services is a lucrative business when one actually succeeds in organising the finance endowment policies, term policies and so on.
خدمات مالی زمانی یک تجارت پرسود است که فرد واقعاً در سازماندهی امور مالی، سیاست های وقف، سیاست های مدت دار و غیره موفق شود.
یک تجارت پرسود
افزایش تقاضای مصرف کننده، خرده فروشی کفش ورزشی را به یک تجارت پرسود تبدیل کرده است.
Mr Moore had recently discovered how lucrative preventive dentistry could be and Mrs Moore was dressed accordingly.
آقای مور اخیراً متوجه شده بود که دندانپزشکی پیشگیرانه چقدر می تواند سودآور باشد و خانم مور نیز مطابق آن لباس پوشیده بود.
At $ 40 million a year the printer advertising account is considered a lucrative prize and is being hotly contested.
با 40 میلیون دلار در سال، حساب تبلیغاتی چاپگر به عنوان یک جایزه پرسود در نظر گرفته می شود و به شدت مورد رقابت است.
کار روزنامه نگاری سام بسیار پردرآمدتر از نقاشی او بود.
Johnston said the contract was exploitative and restrictive, with the financial arrangements much less lucrative than she'd expected.
جانستون گفت که این قرارداد استثمارگرانه و محدودکننده بود و ترتیبات مالی بسیار کمتر از آنچه او انتظار داشت سودآور بود.
مارادونا که از بارسلونا به ناپل منتقل شد، قراردادی سه ساله بسیار پرسود امضا کرد.
هنوز یک تجارت غیرقانونی اما پرسود عاج بین آفریقا و آسیای جنوب شرقی وجود دارد.
a lucrative business/contract/market
یک تجارت/قرارداد/بازار پرسود
اگر این طرح کار می کرد، بسیار سودآور بود.
The play was very successful on Broadway.
این نمایشنامه در برادوی بسیار موفق بود.
The company has had another successful year.
این شرکت یک سال موفق دیگر را پشت سر گذاشت.
یک تجارت بسیار سودآور
این فیلم موفقیت تجاری نداشت (= بدون سود).
آنها در بازارهای پرسود خارج از کشور تجارت زیادی انجام می دهند.
وقتی یک سوپرمارکت در نزدیکی باز می شود، مغازه های کوچک محلی دیگر اقتصادی نیستند.
بسیاری از مهندسان برای مشاغل پردرآمدتر در خارج از کشور خدمت را ترک کردند.
این شرکت یک قرارداد تجاری سودآور با مدیران اجرایی اسکاتلند دارد.
این ادغام برای هر دو شرکت بسیار سودآور بود.
مالک و مدیر کل به بازیکن یک قرارداد مادام العمر پرسود پیشنهاد دادند.
او شغل پردرآمد وکالت را برای مراقبت از فرزندانش رها کرد.
رقابت برای این بازار بالقوه پرسود شدید بوده است.
این تجارت بسیار سودآور است.
a lucrative business/contract/deal
یک تجارت/قرارداد/معامله پرسود
She juggles motherhood with a lucratively successful career.
او با یک شغل پردرآمد موفق، مادری را کنار می گذارد.
profitable
سودآور
gainful
پاداشی
remunerative
سازنده
productive
مثمر ثمر
fruitful
موفقیت آمیز
پول سازی
moneymaking
پرداخت می کند
paying
پر رونق
thriving
پاداش
rewarding
با ارزش
worthwhile
سودمند
beneficial
شکوفا شدن
flourishing
خوب
اقتصادی
با صرفه
advantageous
چربی
پررونق
booming
آبدار
juicy
رفتن
going
قابل بانک
bankable
شیرین
چاق بودن
fatness
پول ریسی
money-spinning
سودآوری
profit-making
مقرون به صرفه
cost-effective
برد - برد
money-making
در سیاهی
win-win
درآمد بالا
پرداخت خوب
high-income
well-paid
unprofitable
بی سود
non-lucrative
غیر سودآور
poorly paid
پرداخت ضعیف
lossmaking
زیان ده
