moderator

base info - اطلاعات اولیه

moderator - ناظم

noun - اسم

/ˈmɑːdəreɪtər/

UK :

/ˈmɒdəreɪtə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderator] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • moderators of online discussion groups


    مدیران گروه های بحث آنلاین

  • A moderator had removed the message.


    یک ناظر پیام را حذف کرده بود.

  • The moderator will then post the article.


    سپس ناظر مقاله را پست خواهد کرد.

  • An independent moderator should be appointed to oversee the negotiations.


    باید یک ناظم مستقل برای نظارت بر مذاکرات تعیین شود.

  • He challenged the president to a series of TV debates. Just the two of them with no moderator.


    او رئیس جمهور را به یک سری از مناظره های تلویزیونی دعوت کرد. فقط آن دو، بدون ناظم.

  • The final marks awarded for coursework will depend upon the moderator.


    نمرات نهایی اعطا شده برای دوره به مدیر بستگی دارد.

  • The moderator allowed each side two minutes to sum up at the end of the televised debate.


    مجری در پایان مناظره تلویزیونی به هر طرف دو دقیقه فرصت داد تا جمع بندی کنند.

  • A panel of business people will ask the candidates questions, with a local journalist as moderator.


    گروهی از افراد تجاری از نامزدها سوال می پرسند و یک روزنامه نگار محلی به عنوان ناظر است.

  • She began posting on the message board and was later asked to be a moderator.


    او شروع به ارسال پست در تابلوی پیام کرد و بعداً از او خواسته شد که ناظر باشد.

synonyms - مترادف
  • arbitrator


    داور

  • referee


    واسطه

  • mediator


    میانجی

  • arbiter


    دلال

  • intermediary


    صلح ساز

  • broker


    پستاندار

  • peacemaker


    تسهیل کننده

  • pacifier


    تسکین دهنده

  • facilitator


    تخفیف دهنده

  • alleviator


    دیپلمات

  • mitigator


    میان

  • diplomat


    مذاکره کننده

  • go-between


    مصالحه کننده

  • negotiator


    قضاوت کنید

  • adjudicator


    شفیع

  • conciliator


    شفاعت کننده

  • umpire


    آشتی دهنده


  • دلال صادق

  • middleman


    مداخله گر

  • intercessor


    عامل

  • interceder


    حد واسط

  • reconciler


    بافر

  • honest broker


    کارشناس

  • intervenor


    کمک داور


  • نماینده

  • intermediate


  • buffer


  • interposer



  • linesman


  • delegate


antonyms - متضاد
  • follower


    دنباله رو


  • حامی


  • کارمند

  • disciple


    شاگرد


  • عضو

  • apostle


    رسول

  • servant


    خدمتگزار

  • bootlicker


    چکمه خوار

  • lackey


    لاکی

  • minion


    مینیون

  • sidekick


    شخص همکار و زیردست

  • pupil


    شرکت کننده


  • رعیت

  • vassal


    تحت حمایت

  • protege


لغت پیشنهادی

moore

لغت پیشنهادی

paco

لغت پیشنهادی

manifested