trickle

base info - اطلاعات اولیه

trickle - سرماخوردگی

verb - فعل

/ˈtrɪkl/

UK :

/ˈtrɪkl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trickle] در گوگل
description - توضیح
  • if liquid trickles somewhere it flows slowly in drops or in a thin stream


    اگر مایع در جایی چکه کند، به آرامی به صورت قطره ای یا در یک جریان نازک جریان می یابد

  • if people vehicles, goods etc trickle somewhere they move there slowly in small groups or amounts


    اگر افراد، وسایل نقلیه، کالاها و غیره در جایی چکه کنند، به آرامی در گروه ها یا مقادیر کوچک به آنجا می روند

  • a thin slow flow of liquid


    یک جریان آهسته نازک مایع

  • a movement of people vehicles, goods etc into a place in very small numbers or amounts


    جابجایی افراد، وسایل نقلیه، کالاها و غیره به یک مکان در تعداد یا مقادیر بسیار کم

  • to move somewhere slowly and in very small numbers or amounts


    حرکت به جایی آهسته و در تعداد یا مقادیر بسیار کم

  • If liquid trickles somewhere it flows slowly and without force in a thin line


    اگر مایع در جایی چکه کند، به آرامی و بدون نیرو در یک خط نازک جریان می یابد


  • رسیدن یا حرکت به جایی آهسته و تدریجی به تعداد کم

  • a very small number of people or things arriving or leaving somewhere


    تعداد بسیار کمی از افراد یا چیزهایی که به جایی می رسند یا می روند

  • a small amount of liquid that is flowing slowly in a thin line


    مقدار کمی مایع که به آرامی در یک خط نازک جریان دارد

  • (of liquid) to flow slowly and without force


    (از مایع) به آرامی و بدون نیرو جاری شود

  • To trickle is also to happen gradually and in small numbers


    چکیدن نیز به تدریج و به تعداد کم اتفاق می افتد

  • a slow flow of something or a small number of people or things arriving or leaving somewhere


    جریان آهسته چیزی، یا تعداد کمی از افراد یا چیزهایی که به جایی می‌رسند یا می‌روند


  • به آرامی یا تدریجی به جایی رسید یا حرکت کرد


  • تعداد بسیار کمی از افراد یا چیزها

  • This leads to all sorts of bizarre behavior once the costs of misguided actions have begun to trickle down among the ranks.


    این منجر به انواع رفتارهای عجیب و غریب زمانی می شود که هزینه های اقدامات نادرست در بین رتبه ها پایین می آید.

  • Tears welled behind her eyelids and trickled down her cheeks.


    اشک از پشت پلک هایش سرازیر شد و روی گونه هایش چکید.

  • He had a cut on his forehead and blood was trickling down his face.


    روی پیشانی اش بریدگی داشت و خون از صورتش می چکید.

  • I sat on an upturned box feeling the sweat beginning to trickle down my back.


    روی جعبه‌ای واژگون نشستم و احساس کردم عرق از پشتم می‌ریزد.

  • Blood trickled down the side of her face.


    خون از کنار صورتش چکید.

  • The fire spread when burning gasoline trickled from the car toward other vehicles.


    آتش زمانی گسترش یافت که بنزین سوخته از خودرو به سمت خودروهای دیگر سرازیر شد.

  • Gary Locke estimated losses totaling billions of dollars, as damage reports of highways, homes and businesses continued to trickle in.


    گری لاک خسارات را در مجموع میلیاردها دلار تخمین زد، زیرا گزارش های خسارات بزرگراه ها، خانه ها و مشاغل همچنان در حال سرازیر شدن بود.

  • I had heard, though that artists are slowly beginning to trickle into the King Eddie.


    با این حال، شنیده بودم که هنرمندان کم کم شروع به نفوذ به پادشاه ادی می کنند.

  • He trickled into the pit entry lane and stopped.


    او به داخل لاین ورودی گود رفت و ایستاد.

  • Water trickled out of the pipe.


    آب از لوله بیرون چکید.

example - مثال
  • Tears were trickling down her cheeks.


    اشک روی گونه هایش می چکید.

  • Trickle some oil over the salad.


    مقداری روغن روی سالاد بریزید.

  • People began trickling into the hall.


    مردم شروع به چکیدن به داخل سالن کردند.

  • News is starting to trickle out.


    اخبار در حال پخش شدن است.

  • Blood trickled from a wound on his head.


    از زخم روی سرش خون چکید.

  • Sweat trickled into my eyes.


    عرق در چشمانم چکید.

  • The last of the water trickled away.


    آخرین آب چکید.

  • Rainwater trickled through the cracks in the boards.


    آب باران از شکاف تخته ها عبور کرد.

  • Blood trickled out of the corner of his mouth.


    خون از گوشه دهانش چکید.

  • Oil was trickling from a tiny hole in the tank.


    نفت از یک سوراخ کوچک در مخزن چکه می کرد.

  • Gradually people trickled back into the theatre for the second half.


    به تدریج مردم برای نیمه دوم به سالن تئاتر بازگشتند.

  • We usually only get a trickle of customers in the mornings.


    ما معمولاً فقط صبح ها تعداد کمی مشتری داریم.

  • A trickle of melted butter made its way down his chin.


    قطره ای از کره ذوب شده به سمت چانه اش راه افتاد.

  • Blood trickled from a cut in his forehead.


    از بریدگی پیشانی اش خون چکید.

  • After the hurricane, all the telephones were out and it was some time before reports of damage began to trickle in.


    پس از طوفان، همه تلفن ها خاموش بودند و مدتی بود که گزارش های خسارت شروع شد.

  • A trickle of sweat ran down his chest.


    قطره ای از عرق روی سینه اش جاری شد.

  • Only a trickle (= small amount) of goods reached the village.


    فقط یک قطره (= مقدار کم) کالا به روستا می رسید.

  • Foreign capital has been trickling back as investors seek higher returns than they can find at home.


    سرمایه خارجی در حال برگشت است، زیرا سرمایه گذاران به دنبال بازدهی بالاتر از آنچه در خانه خود می توانند پیدا کنند، هستند.

  • Customers trickled in throughout the afternoon.


    مشتریان در تمام بعدازظهر سرازیر شدند.

  • Details have begun to trickle out since the deal was struck Monday night.


    از زمانی که این معامله دوشنبه شب منعقد شد، جزئیات شروع به آشکار شدن کرده است.

  • Throughout the day there was a steady trickle of customers.


    در طول روز تعداد زیادی مشتری وجود داشت.

  • Trading has slowed to a trickle.


    معاملات تا حدی کند شده است.

synonyms - مترادف
  • dribble


    دریبل زدن

  • drip


    چکه کردن


  • رها کردن

  • ooze


    تراوش کردن

  • run


    اجرا کن

  • seep


    جریان

  • exude


    نشت


  • نفوذ کند

  • leak


    خزیدن

  • percolate


    distilUK

  • crawl


    distillUS

  • creep


    باران ریز و نمناک

  • distilUK


    ریختن

  • distillUS


    فیلتر

  • drizzle


    موضوع

  • spill


    تریل


  • اشک ریختن

  • filter


    تمام شدن


  • تخلیه

  • trill


    خوب

  • weep


    خونریزی


  • زه کشی


  • آبشار

  • discharge


    جهش


  • سرریز

  • bleed


    شسته شدن

  • drain


  • cascade


  • spurt


  • overflow


  • leach


antonyms - متضاد

  • ریختن

  • gush


    فوران


  • جریان

  • flood


    سیل


  • جمع آوری کنید


  • فواره زدن اب

  • spout


    جت

  • jet


    جهش

  • spurt


    فوران کردن

  • spew


    هجوم بردن


  • موج

  • surge


    خوب


  • بهار


  • پمپ

  • pump


    اخراج کردن

  • expel


    موضوع


  • بیرون انداختن

  • erupt


    ظهور

  • eject


    تخلیه


  • آروغ زدن

  • discharge


    سرچشمه می گیرد


  • منفجر شدن

  • belch


    بیرون ریختن

  • emanate


    جاری شدن

  • burst out


    جت بیرون

  • emit




  • belch forth


لغت پیشنهادی

bulletins

لغت پیشنهادی

orchard

لغت پیشنهادی

chairperson