visitor

base info - اطلاعات اولیه

visitor - بازدید کننده

noun - اسم

/ˈvɪzɪtər/

UK :

/ˈvɪzɪtə(r)/

US :

family - خانواده
visit
بازدید کنید
visitation
بازدید
revisit
دوباره بازدید کنید
google image
نتیجه جستجوی لغت [visitor] در گوگل
description - توضیح

  • کسی که برای بازدید از یک مکان یا شخصی می آید


  • کسی که از یک شخص یا مکان بازدید می کند

  • someone who goes to a website on the internet


    کسی که به یک وب سایت در اینترنت می رود

  • Doug, I think you have a visitor.


    داگ، من فکر می کنم شما یک بازدید کننده دارید.

  • But visitors to the hills outside town are greeted by unpaved roads and signs warning trespassers to keep out.


    اما بازدیدکنندگان از تپه‌های خارج از شهر با جاده‌های آسفالت‌نشده و تابلوهایی که به متجاوزان هشدار می‌دهند که از آن دوری کنند، استقبال می‌شود.

  • Some places have even seen the publicity over new fees attracting extra visitors.


    برخی مکان‌ها حتی تبلیغاتی را در مورد هزینه‌های جدید که بازدیدکنندگان بیشتری را جذب می‌کنند، دیده‌اند.

  • Its size indicated that no extra visitors were expected.


    اندازه آن نشان می دهد که هیچ بازدید کننده اضافی انتظار نمی رود.

  • We have nowhere for visitors to sleep at the moment as the spare room is being decorated.


    ما در حال حاضر جایی برای خواب بازدیدکنندگان نداریم زیرا اتاق اضافی در حال تزئین است.

  • Colette offered her visitor a glass of wine.


    کولت به بازدیدکننده اش یک لیوان شراب تعارف کرد.

  • I've been asked to show some important visitors round the department.


    از من خواسته شده است که تعدادی از بازدیدکنندگان مهم در اطراف بخش را نشان دهم.

  • The more expensive we make the United States, the fewer international visitors we will attract.


    هرچه ایالات متحده را گران‌تر کنیم، بازدیدکنندگان بین‌المللی کمتری جذب خواهیم کرد.

  • These were painted with white numbers and made simple bathing rings for the visitors.


    اینها با اعداد سفید رنگ آمیزی شده بودند و حلقه های حمام ساده برای بازدیدکنندگان درست می کردند.

  • It was the visitors who pressed for the meeting.


    این بازدیدکنندگان بودند که برای این جلسه فشار آوردند.

  • Stages and canal boats had been crowded with visitors descending on the twin communities.


    استیج ها و قایق های کانال مملو از بازدیدکنندگانی بود که به سمت جوامع دوقلو فرود می آمدند.

example - مثال
  • We've got visitors coming this weekend.


    این آخر هفته بازدیدکنندگانی داریم.

  • Do you get many visitors?


    آیا بازدیدکنندگان زیادی دارید؟

  • The theme park attracts 2.5 million visitors a year.


    این پارک موضوعی سالانه 2.5 میلیون بازدید کننده را به خود جذب می کند.

  • She's a frequent visitor to the US.


    او یک بازدید کننده مکرر به ایالات متحده است.

  • We have been regular visitors to the island for 20 years.


    ما 20 سال است که به طور منظم از جزیره بازدید می کنیم.

  • The festival draws visitors from all over the world.


    این جشنواره بازدیدکنندگانی را از سراسر جهان به خود جذب می کند.

  • a visitor centre/attraction


    یک مرکز بازدید کننده / جاذبه

  • How can we attract more visitors to our website?


    چگونه می توانیم بازدیدکنندگان بیشتری را به وب سایت خود جذب کنیم؟

  • First-time visitors to Spain are often surprised by how late people eat.


    بازدیدکنندگانی که برای اولین بار به اسپانیا سفر می کنند، اغلب از دیر غذا خوردن افراد شگفت زده می شوند.

  • I could see he was expecting visitors.


    می‌توانستم ببینم که او منتظر بازدیدکنندگان است.


  • نقشه رایگان شهر را از مرکز بازدیدکنندگان بردارید.

  • The college only admits visitors in organized groups.


    کالج فقط بازدیدکنندگان را در گروه های سازمان یافته می پذیرد.

  • The festival brings 5 000 visitors to the town every year.


    این جشنواره هر ساله 5000 بازدید کننده را به شهر می آورد.

  • The front room was used mainly for entertaining visitors.


    اتاق جلو عمدتاً برای سرگرمی بازدیدکنندگان استفاده می شد.

  • The lack of facilities in the town may deter the casual visitor.


    کمبود امکانات در شهر ممکن است بازدیدکنندگان معمولی را منصرف کند.

  • The latest crime figures are likely to put off prospective visitors to the city.


    آخرین آمار جرم و جنایت احتمالاً بازدیدکنندگان بالقوه شهر را به تعویق می اندازد.

  • The museum gives visitors a glimpse of the composer's life.


    این موزه به بازدیدکنندگان نگاهی اجمالی از زندگی این آهنگساز می دهد.

  • The town has much to interest the visitor.


    این شهر چیزهای زیادی برای بازدیدکنندگان دارد.

  • Visitors are invited to browse around the farm site.


    از بازدیدکنندگان دعوت می شود تا در اطراف سایت مزرعه مرور کنند.

  • Visitors flocked to see the show.


    بازدیدکنندگان برای دیدن این نمایش هجوم آوردند.

  • Visitors from Ireland will find much that reminds them of home.


    بازدیدکنندگان از ایرلند چیزهای زیادی را خواهند یافت که آنها را به یاد خانه می اندازد.

  • He introduced his companion, a visitor from the US.


    او همراه خود را که یک بازدیدکننده از ایالات متحده بود، معرفی کرد.


  • او هنوز در بیمارستان بستری است و به اندازه کافی برای پذیرایی از بازدیدکنندگان خوب نیست.

  • He was a frequent visitor to the house in Wimpole Street.


    او یکی از بازدیدکنندگان مکرر خانه در خیابان ویمپل بود.

  • I'm expecting visitors this evening.


    من امروز عصر منتظر بازدیدکنندگان هستم.

  • The castle is the main attraction for visitors.


    قلعه اصلی ترین جاذبه برای بازدیدکنندگان است.

  • The family rarely had visitors.


    خانواده به ندرت بازدید کننده داشتند.

  • The hotel is popular with business visitors and tourists.


    این هتل برای بازدیدکنندگان تجاری و گردشگران محبوب است.

  • The mild climate allows visitors to enjoy golf all year round.


    آب و هوای معتدل به بازدیدکنندگان این امکان را می دهد که در تمام طول سال از گلف لذت ببرند.

  • The palace is open to visitors from April to September.


    این کاخ از آوریل تا سپتامبر پذیرای بازدیدکنندگان است.

  • There has been a drop in visitor numbers.


    تعداد بازدیدکنندگان کاهش یافته است.

synonyms - مترادف

  • مهمان

  • caller


    تماس گیرنده

  • visitant


    بازدید کننده

  • frequenter


    مکرر


  • شرکت

  • invitee


    دعوت کننده

  • habitué


    عادت

  • manuwhiri


    manuwhiri

  • transient


    گذرا

  • drop-in


    رها کردن

  • attendee


    شرکت کننده


  • حضور

antonyms - متضاد

  • میزبان

  • hostess


    مهماندار

  • landlord


    صاحب خانه


  • حرف

  • lessor


    اجاره دهنده

لغت پیشنهادی

manufacture

لغت پیشنهادی

beethoven

لغت پیشنهادی

cookies