birthright

base info - اطلاعات اولیه

birthright - حق تولد

noun - اسم

/ˈbɜːrθraɪt/

UK :

/ˈbɜːθraɪt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [birthright] در گوگل
description - توضیح

  • چیزی مانند حق، دارایی، پول و غیره که فکر می کنید باید به دلیل خانواده یا کشوری که به آن تعلق دارید داشته باشید


  • چیزی که فکر می کنید به دلیل موقعیت خانوادگی یا طبقه اجتماعی خود، یا به این دلیل که فکر می کنید حق شما به عنوان یک انسان است، شایسته داشتن آن هستید.

  • something that is received or owned esp. because of where you were born or your family or social situation without having to be worked for or bought


    چیزی که دریافت یا مالک آن است. به دلیل محل تولد یا موقعیت خانوادگی یا اجتماعی شما، بدون اینکه مجبور باشید برای شما کار یا خرید شود

  • They have almost as a birthright, a restless dissatisfaction with the status quo.


    آنها تقریباً به عنوان یک حق تولد، نارضایتی بی قراری از وضعیت موجود دارند.

  • By way of contrast natural resource industries were essentially a birthright.


    در مقابل، صنایع منابع طبیعی اساساً یک حق تولد بودند.

  • It is not a mere matter of citizenship; it is a birthright and a shared inheritance.


    موضوع صرفاً تابعیت نیست. این یک حق تولد و یک ارث مشترک است.

  • His settlement he regarded as his birthright or his freehold.


    او محل سکونت خود را به عنوان حق اصلی یا حق مالکیت خود می دانست.

  • It could suggest Jacob's willingness to hand Esau back his birthright.


    این می تواند حاکی از تمایل یعقوب برای پس دادن حق اولاد عیسو باشد.

  • Years later Cloud became a hermit, declining his birthright as king.


    سالها بعد، ابر یک گوشه نشین شد و حق اولاد خود را به عنوان پادشاه رد کرد.

  • As yet there is only speculation that Charles will relinquish his birthright.


    هنوز، تنها حدس و گمان وجود دارد که چارلز از حق مادری خود صرف نظر خواهد کرد.

  • They picked rulers on the basis of achievement not birthright.


    آنها حاکمان را بر اساس دستاوردها انتخاب کردند، نه بر اساس حق تولد.

  • She seemed to regard an easy comfortable life as some kind of birthright.


    به نظر می رسید که او زندگی آسان و راحت را نوعی حق تولد می دانست.

  • The President ended his speech by saying Dignity and self-respect are the birthright of every American citizen.


    رئیس جمهور سخنان خود را با بیان این که عزت و عزت نفس حق اولاد هر شهروند آمریکایی است پایان داد.

example - مثال
  • The property is the birthright of the eldest child.


    اموال حق اولاد فرزند ارشد است.

  • Education is every child's birthright.


    آموزش حق مادرزادی هر کودکی است.

  • They believe that success is their birthright.


    آنها معتقدند که موفقیت حق اصلی آنهاست.

  • Some men see well-paid, powerful jobs as their birthright.


    برخی از مردان مشاغل پردرآمد و قدرتمند را حق اصلی خود می دانند.

  • Americans see freedom of expression as their birthright.


    آمریکایی ها آزادی بیان را حق اصلی خود می دانند.

  • He told them that human rights are a universal birthright.


    او به آنها گفت که حقوق بشر یک حق تولد جهانی است.

synonyms - مترادف

  • میراث

  • patrimony


    وراثت

  • inheritance


    درست


  • ناشی از

  • due


    وصیت

  • bequest


    ابتدایی بودن


  • امتیاز

  • primogeniture


    حق ویژه

  • privilege


    مطالبه

  • prerogative


    استحقاق


  • اشتراک گذاری

  • entitlement


    وقف


  • املاک

  • endowment


    وصیت کردن


  • تدبیر

  • bequeathal


    هدیه

  • devise


    ارثیه

  • hereditament


    عطا کردن


  • احسان

  • heirloom


    تدارک

  • bestowal


    بخش

  • benefaction


    توافق


  • مقدار زیادی


  • اموال


  • ویژگی

  • heritance


    ثروت

  • lot


  • possessions




  • riches


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

billionaire

لغت پیشنهادی

observances

لغت پیشنهادی

scheme