polarize
polarize - قطبی کردن
verb - فعل
UK :
US :
to divide into clearly separate groups with opposite beliefs, ideas, or opinions, or to make people do this
تقسیم شدن به گروههای کاملاً مجزا با عقاید، عقاید یا عقاید متضاد یا وادار کردن مردم به این کار
to cause something especially something that contains different people or opinions, to divide into two completely opposing groups
باعث شود چیزی، به ویژه چیزی که حاوی افراد یا عقاید مختلف است، به دو گروه کاملاً متضاد تقسیم شود
تا امواج نور فقط در یک جهت یا عمدتاً در یک جهت حرکت کنند
برای درمان شیشه با ماده ای که میزان بازتابش نور را کاهش می دهد
باعث شود افراد در یک گروه مواضع متضادی داشته باشند
باعث می شود نور در یک الگوی خاص حرکت کند، نه اینکه به طور همزمان در همه جهات حرکت کند
باعث شود مردم یا عقاید به دو گروه متضاد تقسیم شوند
دستمزد بازیکنان به طور مشابه قطبی شده است.
جامعه توسط پرونده خشونت پلیس دو قطبی شده است.
Evangelism and social action are polarized instead of being integrated as a united mission agenda for the Church.
بشارت و کنش اجتماعی به جای ادغام شدن به عنوان یک دستور کار مأموریت متحد برای کلیسا، قطبی می شوند.
ممکن است به نظر برسد که دانش آموزان دختر و پسر بر اساس زیست شناسی قطبی شده اند.
در طول فعالیت عمومی ام، هر کاری که انجام می دادم مردم را قطبی می کرد، بحث برانگیز بود.
A second election was held and a new Duma convened in 1907, but it was even more polarized than its predecessor.
دومین انتخابات برگزار شد و دومای جدید در سال 1907 تشکیل شد، اما این انتخابات حتی از دوره قبلی خود قطبی تر بود.
و بحث بر سر منچستر دو طرف شرکت را دو قطبی کرد.
The masculine and feminine positions delineated here are related to polarized versions of the two self-strategies described in previous chapters.
موقعیتهای مردانه و زنانه که در اینجا مشخص شدهاند، مربوط به نسخههای قطبی شده دو استراتژی خود هستند که در فصلهای قبل توضیح داده شد.
In all likelihood, the racially polarized vote will reinforce Mississippi's negative image far beyond its borders.
به احتمال زیاد، رای قطبی شده نژادی تصویر منفی می سی سی پی را بسیار فراتر از مرزهای آن تقویت خواهد کرد.
افکار عمومی در این مورد دو قطبی شده است.
این موضوع افکار عمومی را دو قطبی کرده است.
برای قطبی کردن یک آهنربا
موضوع ملت را دو قطبی کرده است.
دو تحول بحث را قطبی کرده است.
برای پلاریزه کردن نور یک صفحه نمایش درست در مقابل پروژکتور وجود دارد.
فیلتر پلاریزه فیلتری است که فقط نور پلاریزه شده را در یک بعد خاص منتقل می کند.
سازندگان خودرو به دلایل ایمنی شیشه های شیشه جلو را پلاریزه نمی کنند.
موضوع مالیات بر دارایی، شورای شهر را دو قطبی کرد.
موضوع نرخ بهره همچنان جامعه تجاری را قطبی می کند.
تقسیم کنید
schismatize
تفرقه انداختن
factionalize
جناح بندی کردن
جداگانه، مجزا
شکاف
demarcate
مرزبندی کردن
dichotomize
دوقطبی کردن
بخش
partition
تقسیم بندی
sever
جداسازی
differentiate
متمایز کردن
disunite
متفرق شدن
diverge
واگرا شدن
جدا شدن
از هم جدا کنید
ایجاد شکاف در
ایجاد انشقاق در
بیا بین
باعث ایجاد شکاف بین
گوه بیندازید
tear asunder
پاره کردن
باعث اختلاف بین
گودال در برابر یکدیگر
polariseUK
polariseUK
شکستن
زنگ تفريح
splinter
ترکش
decouple
جدا کردن
disconnect
قطع شدن
uncouple
unyoke
