silver

base info - اطلاعات اولیه

silver - نقره

noun - اسم

/ˈsɪlvər/

UK :

/ˈsɪlvə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [silver] در گوگل
description - توضیح
  • a valuable shiny, light grey metal that is used to make jewellery, knives, coins etc. It is a chemical element: symbol Ag


    یک فلز ارزشمند براق و خاکستری روشن که برای ساخت جواهرات، چاقو، سکه و غیره استفاده می شود. این یک عنصر شیمیایی است: نماد Ag

  • spoons, forks, dishes etc that are made of silver


    قاشق، چنگال، ظروف و غیره که از نقره ساخته شده اند

  • the colour of silver


    رنگ نقره ای

  • a silver medal


    یک مدال نقره

  • coins that contain silver or are the colour of silver


    سکه هایی که حاوی نقره هستند یا به رنگ نقره هستند

  • made of silver


    ساخته شده از نقره

  • having the colour of silver


    دارای رنگ نقره ای


  • برای ساختن آینه، سطحی را با یک لایه نازک براق نقره یا فلز دیگری بپوشانید


  • تا چیزی بدرخشد و به رنگ نقره ای به نظر برسد

  • the name of the Lone Ranger‘s horse in a US television show. The Lone Ranger always said ’Hi ho Silver!' before riding away on him.


    نام اسب رنجر تنها در یک برنامه تلویزیونی ایالات متحده. تکاور تنها همیشه می گفت سلام سیلور! قبل از سوار شدن بر روی او

  • a chemical element that is a valuable shiny, white metal used for making cutlery (= knives, spoons, etc.), jewellery, coins, and decorative objects


    عنصری شیمیایی که فلزی با ارزش و براق و سفید است که برای ساختن کارد و چنگال (= چاقو، قاشق و غیره)، جواهرات، سکه و اشیاء تزئینی استفاده می شود.


  • یک دیسک کوچک از نقره یا فلزی که شبیه نقره است، که به فردی که در یک مسابقه، به ویژه در یک ورزش دوم می شود، داده می شود.

  • made of silver or of the colour of silver


    ساخته شده از نقره، یا از رنگ نقره ای


  • پوشاندن چیزی مخصوصاً شیشه با لایه نازکی از مواد نقره ای رنگ برای ساختن آینه

  • a white metal that is highly valued and used esp. in utensils, jewelry, coins, and decorative objects


    یک فلز سفید است که ارزش زیادی دارد و از آن استفاده می شود. در ظروف، جواهرات، سکه ها و اشیاء تزئینی

  • (of) a bright gray-white color


    (از) رنگ خاکستری-سفید روشن

  • I ended up with a silver.


    من با یک نقره تمام شدم.

  • The shuttle was already no more than a streak of silver.


    شاتل قبلاً یک رگه نقره بیش نبود.

  • Overnight the cloud had been whisked away and a full moon hovered in the sky drenching the rooftops with pale silver.


    یک شبه ابر کنار زده شده بود و ماه کامل در آسمان معلق بود و پشت بام ها را با نقره ای کم رنگ آغشته می کرد.

  • Necklaces, pendants, bracelets, rings; silver and turquoise glittered in the white light.


    گردنبند، آویز، دستبند، انگشتر؛ نقره ای و فیروزه ای در نور سفید می درخشید.

  • Use a soft cloth to polish the silver.


    از یک پارچه نرم برای جلا دادن نقره استفاده کنید.

example - مثال
  • a silver ring/chain


    یک حلقه / زنجیر نقره

  • made of solid silver


    ساخته شده از نقره جامد


  • یک معدن نقره

  • There was a streak of silver in her hair.


    رگه ای از نقره در موهایش بود.

  • the shimmering silver of the moon


    نقره درخشان ماه

  • Thieves stole £5 000 worth of silver.


    سارقان 5000 پوند نقره به سرقت بردند.

  • They've had to sell the family silver to pay the bills.


    آنها مجبور شده اند برای پرداخت صورت حساب ها نقره خانواده را بفروشند.

  • I need £2 in silver for the parking meter.


    برای پارکومتر به 2 پوند نقره نیاز دارم.

  • She won silver in last year's championships.


    او در مسابقات قهرمانی سال گذشته نقره گرفت.

  • The team won two silvers and a bronze.


    این تیم دو نقره و یک برنز کسب کرد.

  • These rich kids expect to have it all handed to them on a silver platter.


    این بچه های پولدار انتظار دارند که همه چیز را در یک بشقاب نقره ای به دستشان بدهند.

  • Silver is extracted from ore.


    نقره از سنگ معدن استخراج می شود.

  • a gemstone set in silver


    یک سنگ قیمتی ست نقره ای

  • a knife with a polished silver casing


    یک چاقو با پوشش نقره ای صیقلی


  • دوندگی او برای کسب نقره برای تیم کافی بود.

  • She got a silver in the long jump.


    او در پرش طول یک نقره گرفت.

  • She managed to snatch the silver from the defending champion.


    او توانست نقره را از مدافع عنوان قهرمانی ربوده باشد.

  • We gave them a dish made of solid silver as a wedding present.


    ظرفی از نقره جامد به عنوان هدیه عروسی به آنها دادیم.

  • Cleaning the silver (= silver objects) is a dirty job.


    نظافت نقره (= اشیاء نقره ای) کار کثیفی است.

  • Shall we use the silver (= knives, spoons, plates, etc. made of silver) for dinner tonight?


    آیا برای شام امشب از نقره (= چاقو، قاشق، بشقاب و غیره از نقره) استفاده کنیم؟

  • I need some silver (= coins made of silver or a metal of similar appearance) for the ticket machine in the car park.


    به مقداری نقره (= سکه از نقره یا فلزی با ظاهر مشابه) برای دستگاه بلیط در پارکینگ نیاز دارم.

  • Great Britain won (a) silver/a silver medal in the javelin.


    بریتانیا برنده (الف) مدال نقره/یک مدال نقره در پرتاب نیزه.


  • یک انگشتر نقره

  • My grandmother has silver hair.


    مادربزرگ من موهای نقره ای دارد.

  • a silver tray


    یک سینی نقره ای


  • موهای نقره ای

  • The book jacket was printed in silver and black.


    چاپ کت کتاب نقره ای و مشکی بود.

synonyms - مترادف
  • silvery


    نقره ای

  • argent


    آرجنت

  • grayUS


    خاکستری ایالات متحده

  • greyUK


    greyUK

  • argentine


    آرژانتینی

  • grayishUS


    خاکستری US

  • greyishUK


    greyishUK

  • slate


    سنگ لوح

  • slatey


    تخته سنگی

  • slaty


    برفی

  • snowy


    فولادی

  • steely


    سفید


  • آرژنت کردن

  • argentate


    سربی

  • leaden


    سبک


  • مرواریدی

  • pearly


    اسپند

  • pewter


    نقره ای شده

  • silvered


    هوس انگیز

  • silvern


    رنگ پریده

  • hoary


    استرلینگ


  • خاکستری مایل به سفید

  • sterling


    greyingUK

  • greyish-white


    خاکستری آمریکا

  • whitish-grey


    خاکستر

  • greyingUK


    سنگ

  • grayingUS


    دودی

  • ashen


  • ash



  • smoky


antonyms - متضاد

  • سیاه


  • تاریک

لغت پیشنهادی

brokered

لغت پیشنهادی

organizers

لغت پیشنهادی

outpouring