ambassador
ambassador - سفیر
noun - اسم
UK :
US :
یک مقام مهم که نماینده دولت خود در یک کشور خارجی است
someone who represents a particular sport business etc because they behave in a way that people admire
کسی که نماینده یک ورزش خاص، کسب و کار و غیره است، زیرا به گونه ای رفتار می کند که مردم آن را تحسین می کنند
an important official who works in a foreign country representing his or her own country there and who is officially accepted in this position by that country
یک مقام مهم که در یک کشور خارجی به نمایندگی از کشور خود در آنجا کار می کند و به طور رسمی توسط آن کشور در این سمت پذیرفته می شود.
a person who represents, speaks for or advertises a particular organization group of people activity or brand (= type of product)
شخصی که نماینده یک سازمان، گروهی از افراد، فعالیت یا برند (= نوع محصول) خاص است، برای آن صحبت میکند، یا برای آن تبلیغ میکند.
مقامی که نماینده کشور خود در یک کشور خارجی است
او بالاخره یک سفیر برای کشورش بود.
خانم تاکاهاشی اولین زن ژاپنی بود که به عنوان سفیر در یک کشور خارجی منصوب شد.
Perhaps her greatest asset as ambassador was her access to President Clinton, whom she had known for many years.
شاید بزرگترین دارایی او به عنوان سفیر دسترسی او به پرزیدنت کلینتون بود که او را سال ها می شناخت.
سر اوکلند گدس سفیر بریتانیا در واشنگتن است.
قرار است طی چند ماه آینده دو کشور سفرای خود را مبادله کنند.
به جای کاپیتان سواره نظام، سفیر را به عهده بگیرید.
Mobuto spoke briefly to the Zimbalan ambassador in Swahili then beckoned the tall bodyguard towards him.
موبوتو به طور خلاصه با سفیر زیمبالان به زبان سواحیلی صحبت کرد و سپس محافظ بلند قد را به سمت او اشاره کرد.
سفیر بریتانیا در ایتالیا/در رم
سفیر سابق در سازمان ملل
بهترین سفیران این ورزش بازیکنان هستند.
او با 51 سفر به کشورهای خارجی تا سال 2017 به عنوان سفیر سرگردان خدمت کرد.
سفیر آمریکا در اعتراض به این موضوع از واشنگتن فراخوانده شد.
سفیر اسرائیل در لندن
او سفیر سابق سازمان ملل است.
شاه سفیری به پاریس فرستاد.
سفیر بریتانیا در مسکو از اظهار نظر خودداری کرده است.
او یک سفیر سابق در ایالات متحده است.
اواخر شب گذشته سفیر فرانسه به وزارت خارجه احضار شد تا درباره این بحران گفتگو کند.
At that time Sir Jeremy Greenstock was the British UN ambassador (= represented the United Kingdom at the United Nations).
در آن زمان، سر جرمی گرین استاک سفیر بریتانیا در سازمان ملل بود (= نماینده بریتانیا در سازمان ملل).
او به عنوان سفیر حسن نیت یونیسف از طرف اهداف کودکان صحبت می کند.
او واقعاً سفیری برای موج سواری بود، زیرا او چنین جنتلمنی بود.
او یک سفیر مشاهیر در حال تور برای یک شرکت معتبر ساعت سازی است.
سفیر آمریکا در سوئد
نماینده
envoy
عامل
مامور
delegate
نمایندگی
emissary
قائم مقام
legate
وزیر
دیپلمات
تام الاختیار
diplomat
کنسول
plenipotentiary
راهبه
consul
وابسته
nuncio
سفیر
attaché
سفیر فوق العاده
ambassadress
سفیر تام الاختیار
ambassador extraordinary
راهبه پاپ
ambassador plenipotentiary
افسر دیپلماتیک
papal nuncio
پروکسی
diplomatic officer
پیام رسان
proxy
هرزه
کمیساری
messenger
سخنگو
rep
وکیل
commissary
میانجی
spokesperson
گماشته
منتسب
intermediary
پیشکسوت
procurator
میان
assignee
جانشین
frontman
go-between
surrogate
receiver
گیرنده
