ambassador

base info - اطلاعات اولیه

ambassador - سفیر

noun - اسم

/æmˈbæsədər/

UK :

/æmˈbæsədə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [ambassador] در گوگل
description - توضیح

  • یک مقام مهم که نماینده دولت خود در یک کشور خارجی است


  • کسی که نماینده یک ورزش خاص، کسب و کار و غیره است، زیرا به گونه ای رفتار می کند که مردم آن را تحسین می کنند


  • یک مقام مهم که در یک کشور خارجی به نمایندگی از کشور خود در آنجا کار می کند و به طور رسمی توسط آن کشور در این سمت پذیرفته می شود.

  • a person who represents, speaks for or advertises a particular organization group of people activity or brand (= type of product)


    شخصی که نماینده یک سازمان، گروهی از افراد، فعالیت یا برند (= نوع محصول) خاص است، برای آن صحبت می‌کند، یا برای آن تبلیغ می‌کند.


  • مقامی که نماینده کشور خود در یک کشور خارجی است

  • He was, after all an ambassador for his country.


    او بالاخره یک سفیر برای کشورش بود.

  • Ms Takahashi was the first Japanese woman ever to be appointed ambassador to a foreign country.


    خانم تاکاهاشی اولین زن ژاپنی بود که به عنوان سفیر در یک کشور خارجی منصوب شد.

  • Perhaps her greatest asset as ambassador was her access to President Clinton, whom she had known for many years.


    شاید بزرگترین دارایی او به عنوان سفیر دسترسی او به پرزیدنت کلینتون بود که او را سال ها می شناخت.

  • Sir Auckland Geddes is the British ambassador to Washington,


    سر اوکلند گدس سفیر بریتانیا در واشنگتن است.

  • In the next few months, the two countries are to exchange ambassadors.


    قرار است طی چند ماه آینده دو کشور سفرای خود را مبادله کنند.

  • Act the ambassador rather than the captain of cavalry.


    به جای کاپیتان سواره نظام، سفیر را به عهده بگیرید.

  • Mobuto spoke briefly to the Zimbalan ambassador in Swahili then beckoned the tall bodyguard towards him.


    موبوتو به طور خلاصه با سفیر زیمبالان به زبان سواحیلی صحبت کرد و سپس محافظ بلند قد را به سمت او اشاره کرد.

example - مثال
  • the British Ambassador to Italy/in Rome


    سفیر بریتانیا در ایتالیا/در رم

  • a former ambassador to the UN


    سفیر سابق در سازمان ملل

  • The best ambassadors for the sport are the players.


    بهترین سفیران این ورزش بازیکنان هستند.

  • She served as a roving ambassador, with 51 trips to foreign countries by 2017.


    او با 51 سفر به کشورهای خارجی تا سال 2017 به عنوان سفیر سرگردان خدمت کرد.

  • The US ambassador was recalled to Washington in protest.


    سفیر آمریکا در اعتراض به این موضوع از واشنگتن فراخوانده شد.

  • the Israeli ambassador in London


    سفیر اسرائیل در لندن

  • He's a former ambassador to the UN.


    او سفیر سابق سازمان ملل است.

  • The King sent an ambassador to Paris.


    شاه سفیری به پاریس فرستاد.

  • The UK's ambassador in Moscow has refused to comment.


    سفیر بریتانیا در مسکو از اظهار نظر خودداری کرده است.

  • She's a former ambassador to the United States.


    او یک سفیر سابق در ایالات متحده است.

  • Late last night the French ambassador was summoned to the Foreign Office to discuss the crisis.


    اواخر شب گذشته سفیر فرانسه به وزارت خارجه احضار شد تا درباره این بحران گفتگو کند.

  • At that time Sir Jeremy Greenstock was the British UN ambassador (= represented the United Kingdom at the United Nations).


    در آن زمان، سر جرمی گرین استاک سفیر بریتانیا در سازمان ملل بود (= نماینده بریتانیا در سازمان ملل).

  • As a UNICEF goodwill ambassador, she speaks out on behalf of children's causes.


    او به عنوان سفیر حسن نیت یونیسف از طرف اهداف کودکان صحبت می کند.

  • He was really an ambassador for surfing because he was such a gentleman.


    او واقعاً سفیری برای موج سواری بود، زیرا او چنین جنتلمنی بود.

  • She is a touring celebrity ambassador for a prestige watch company.


    او یک سفیر مشاهیر در حال تور برای یک شرکت معتبر ساعت سازی است.

  • the US ambassador to Sweden


    سفیر آمریکا در سوئد

synonyms - مترادف

  • نماینده

  • envoy


    عامل


  • مامور

  • delegate


    نمایندگی

  • emissary


    قائم مقام

  • legate


    وزیر


  • دیپلمات


  • تام الاختیار

  • diplomat


    کنسول

  • plenipotentiary


    راهبه

  • consul


    وابسته

  • nuncio


    سفیر

  • attaché


    سفیر فوق العاده

  • ambassadress


    سفیر تام الاختیار

  • ambassador extraordinary


    راهبه پاپ

  • ambassador plenipotentiary


    افسر دیپلماتیک

  • papal nuncio


    پروکسی

  • diplomatic officer


    پیام رسان

  • proxy


    هرزه


  • کمیساری

  • messenger


    سخنگو

  • rep


    وکیل

  • commissary


    میانجی

  • spokesperson


    گماشته


  • منتسب

  • intermediary


    پیشکسوت

  • procurator


    میان

  • assignee


    جانشین

  • frontman


  • go-between


  • surrogate


antonyms - متضاد
  • receiver


    گیرنده

لغت پیشنهادی

slogan

لغت پیشنهادی

november

لغت پیشنهادی

transmitting