austere

base info - اطلاعات اولیه

austere - سختگیر

adjective - صفت

/ɔːˈstɪr/

UK :

/ɒˈstɪə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [austere] در گوگل
description - توضیح
  • plain and simple and without any decoration


    ساده و ساده و بدون هیچ تزئینی

  • someone who is austere is very strict and seriousused to show disapproval


    کسی که ریاضت می کشد، بسیار سخت گیر و جدی است - برای نشان دادن مخالفت استفاده می شود

  • an austere way of life is very simple and has few things to make it comfortable or enjoyable


    یک روش زندگی سخت بسیار ساده است و چیزهای کمی دارد که آن را راحت یا لذت بخش کند


  • بسیار ساده، فقط با چیزهایی که کاملاً ضروری هستند، به خصوص به دلیل محدودیت شدید پول یا کالا

  • plain and without decoration or unnecessary details


    ساده و بدون تزئین یا جزئیات غیر ضروری

  • very severe and unfriendly in manner


    بسیار شدید و غیر دوستانه

  • plain and without decoration, comforts, or anything extra


    ساده و بدون تزیین، وسایل رفاهی یا هر چیز اضافی

  • An austere person does not seem friendly.


    یک فرد ریاضت‌پذیر، دوستانه به نظر نمی‌رسد.

  • The crematorium chapel was cold and austere.


    نمازخانه کوره‌سوزی سرد و سخت بود.

  • August was reserved for Henderson House where Grandmother Robinson presided with austere benevolence.


    آگوست به خانه هندرسون اختصاص داشت، جایی که مادربزرگ رابینسون با خیرخواهی سختگیرانه ریاست می کرد.

  • Then she would do housework, but it was such an austere cottage that there was hardly anything to do.


    سپس او کارهای خانه را انجام می داد، اما این کلبه آنقدر سخت بود که به سختی کاری برای انجام دادن وجود داشت.

  • Greene chose the life of an émigré, had an austere dedication to the life of the writer avoided all publicity.


    گرین زندگی یک مهاجر را انتخاب کرد، وقف سختی به زندگی نویسنده داشت، از همه تبلیغات اجتناب کرد.

  • Before the coarse brown fabric hung an austere gibbet, constructed of two weathered wooden beams.


    قبل از اینکه پارچه قهوه‌ای درشت، یک ژله‌ی محکم آویزان بود که از دو تیر چوبی فرسوده ساخته شده بود.

  • On the opposite wall a print was mounted; an austere graphic design white and grey to match.


    روی دیوار مقابل، چاپی نصب شده بود. طراحی گرافیکی سخت، سفید و خاکستری برای هماهنگی.

  • Students ate in an austere hall built by New England Puritans.


    دانش آموزان در سالنی سخت که توسط نیوانگلند پیوریتان ها ساخته شده بود غذا خوردند.

  • These strict and prudish ideals were those of the austere Hejaz merchants.


    این آرمان‌های سخت‌گیرانه و سنجیده بازرگانان سخت‌گیر حجاز بودند.

  • It's a very austere movie filmed largely in semi-darkness and featuring a morose baroque soundtrack.


    این یک فیلم بسیار سخت است که عمدتاً در نیمه تاریک فیلمبرداری شده است و دارای یک موسیقی متن سبک باروک است.

  • He later developed austere personal habits, his brother recalled.


    برادرش به یاد می آورد که او بعداً عادت های شخصی سختگیرانه ای پیدا کرد.

  • an austere style of painting


    یک سبک سخت نقاشی

  • a cold austere woman


    یک زن سرد و سختگیر

example - مثال

  • اتاق خواب شیک او با تخت باریک ساده اش

  • Their clothes were always austere.


    لباس هایشان همیشه ریاضت بود.

  • the austere simplicity of the building


    سادگی سخت ساختمان

  • the lonely, austere beauty of his painting of a station in the snow


    زیبایی تنها و سخت نقاشی او از ایستگاهی در برف

  • My father was a distant austere man.


    پدرم مردی دوردست و سختگیر بود.

  • the monks’ austere way of life


    شیوه زندگی سخت راهبان

  • an austere childhood during the war


    یک کودکی سخت در طول جنگ

  • The courtroom was a large dark chamber an austere place.


    اتاق دادگاه یک اتاق بزرگ و تاریک بود، مکانی سخت.

  • He was a tall austere, forbidding figure.


    او شخصیتی قد بلند، ریاضت کش و منع بود.

  • Despite their wealth they lead an austere life.


    آنها با وجود ثروتشان زندگی سختی دارند.

  • She depicts the austere beauty of the desert.


    او زیبایی سخت کویر را به تصویر می کشد.

synonyms - مترادف
  • harsh


    خشن


  • شدید


  • سخت

  • strict


    سخت گیرانه

  • stern


    سختگیر


  • سخت است

  • rigorous


    سختگیرانه

  • authoritarian


    اقتدارگرا

  • stringent


    انعطاف ناپذیر

  • inflexible


    سفت و سخت

  • exacting


    تسلیم ناپذیر

  • rigid


    خم نشدنی

  • unyielding


    رامرود

  • unbending


    سنگ چخماق

  • ramrod


    بی امان

  • flinty


    نابخشودنی

  • unrelenting


    سرسخت

  • unforgiving


    اجتناب ناپذیر

  • obdurate


    غیر خیریه

  • inexorable


    جامد

  • uncharitable


    غیر لیبرال


  • قابض

  • illiberal


    جدی

  • astringent


    somberUS

  • earnest


    sombreUK

  • somberUS


    سنگین دست

  • sombreUK


    سخت بینی

  • heavy-handed


    بدون مزخرف

  • hard-nosed


    سخت جوشانده

  • no-nonsense


  • hard-boiled


antonyms - متضاد
  • forbearing


    بردبار

  • tolerant


    متحمل

  • lenient


    ملایم

  • indulgent


    ممتنع

  • clement


    ارامش

  • lax


    سست

  • gentle


    در نظر گرفته شده

  • considered


    هوشمندانه


  • حساس


  • خوب در موردش فکر شده است

  • well-thought-out


    باهوش

  • intelligent


    دیپلماتیک

  • diplomatic


    خوب توصیه شده

  • well-advised


    عاقل


  • محتاط، معقول

  • prudent


    مناسب

  • suitable


    با درایت

  • tactful


    معقول

  • sensible


    نوع


  • خفیف

  • mild


لغت پیشنهادی

capitalistic

لغت پیشنهادی

bungee

لغت پیشنهادی

beanstalk