autonomy
autonomy - خودمختاری
noun - اسم
UK :
US :
آزادی که یک مکان یا یک سازمان برای اداره یا کنترل خود دارد
توانایی یا فرصتی برای تصمیم گیری خود بدون اینکه توسط شخص دیگری کنترل شود
حق یک سازمان، کشور یا منطقه برای مستقل بودن و اداره خود
توانایی تصمیم گیری خود بدون اینکه توسط دیگران کنترل شود
حق گروهی از مردم برای اداره خود یا سازماندهی فعالیت های خود
در حال حاضر آن چرخه مثبت چالش و استقلال برای شما در کارتان تا چه اندازه اتفاق می افتد؟
شاید من در ایجاد تقابل سخت بین ازدواج و خودمختاری اشتباه کردم.
Being in employment had given these women personal confidence a sense of independence autonomy and pride.
شاغل بودن به این زنان اعتماد به نفس شخصی، احساس استقلال، خودمختاری و غرور بخشیده بود.
These changes have created conflicts and tensions such as between old and new technological trajectories and between national autonomy and international co-operation.
این تغییرات تضادها و تنش هایی مانند بین مسیرهای تکنولوژیکی قدیمی و جدید و بین استقلال ملی و همکاری بین المللی ایجاد کرده است.
It means simply freedom from coercion by others and it is achieved when a sphere of private autonomy is created.
صرفاً به معنای رهایی از اجبار توسط دیگران است و زمانی حاصل می شود که حوزه ای از خودمختاری خصوصی ایجاد شود.
First the relative autonomy of railway management means that the assessment of its performance by outside authorities is problematic.
اول، استقلال نسبی مدیریت راه آهن به این معنی است که ارزیابی عملکرد آن توسط مقامات خارجی مشکل ساز است.
the autonomy of the individual
استقلال فرد
However a consequence of this autonomy is their responsibility for seeing that housework gets done.
با این حال، پیامد این خودمختاری، مسئولیت آنها برای مشاهده انجام کارهای خانه است.
کمپینی در ولز برای خودمختاری بیشتر
به افراد استقلال بیشتری در زندگی خود می دهد
این قانون استقلال محدودی را به جمهوری ها اعطا کرد.
کانتون ها و کمون های سوئیس خودمختاری خود را حفظ کرده اند.
فشار برای درجاتی از خودمختاری از سوی اقلیت ها در شمال کشور وجود دارد.
Schools have gained greater autonomy from government control.
مدارس استقلال بیشتری از کنترل دولت به دست آورده اند.
دفتر مرکزی به دفاتر منطقه ای استقلال بیشتری می دهد.
یکی از اهداف پرستاری مدرن تشویق استقلال بیمار است.
We need to preserve the professional autonomy of the scientific community.
ما باید استقلال حرفه ای جامعه علمی را حفظ کنیم.
تظاهرکنندگان خواستار خودمختاری فوری برای منطقه خود شدند.
دانشگاه ها می خواهند استقلال خود را از دولت مرکزی حفظ کنند.
مقامات منطقه پیشنهادی مبنی بر اعطای خودمختاری بیشتر به مدارس محلی را رد کرده بودند.
an autonomous region/republic
یک منطقه/جمهوری خودمختار
استقلال
sovereignty
حق حاکمیت
آزادی
self-rule
خود حکومتی
independency
حاکمیت
liberty
خودکامگی
sovranty
فردگرایی
autarchy
رنگاتیرتانگا
individualism
خودگردانی
rangatiratanga
قانون خانه
self-government
خود قانون گذاری
خود مختاری
self-governance
خودکفایی
self-legislation
جدایش، جدایی
self-determination
خود اتکایی
self-sufficiency
عدم همسویی
separation
دموکراسی
self-reliance
رهایی
autarky
ملیت
non-alignment
جمهوری
آزادسازی
liberation
حق رای دادن
nationhood
تقسیم بندی
emancipation
جدایی طلبی
republic
manumission
enfranchisement
nationality
partitionism
secessionism
dependency
وابستگی
dependance
هترونومی
dependence
تکیه
heteronomy
تابعیت
reliance
غیر خودمختاری
subjection
بیش از حد وابسته
nonautonomy
عدم آزادی
overreliance
حکومت خارجی
unfreedom
عجز
over-reliance
مسئوليت
انقیاد
inability
محدودیت
خویشتن داری - خودداری - پرهیز
subjugation
ضعف
بی کفایتی
restraint
ناتوانی جنسی
weakness
مفرط
incompetence
استعمار
impotence
هژمونی
ناتوانی
colonialism
حماقت
hegemony
اطاعت
inaptitude
اسارت
stupidity
درماندگی
subservience
bondage
subordination
helplessness