back-to-back

base info - اطلاعات اولیه

back-to-back - پشت به پشت

adjective - صفت

/ˌbæk tə ˈbæk/

UK :

/ˌbæk tə ˈbæk/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [back-to-back] در گوگل
description - توضیح
  • happening one after another


    یکی پس از دیگری اتفاق می افتد

  • a house in a row or terrace built with its back touching the back of the next row of houses


    خانه ای در یک ردیف یا تراس که پشت آن با پشت ردیف بعدی خانه ها تماس دارد


  • با پشت به هم


  • بلافاصله یکی پس از دیگری اتفاق می افتد

  • back-to-back increases or decreases happen very quickly one after the other


    افزایش یا کاهش پشت سر هم خیلی سریع یکی پس از دیگری اتفاق می افتد

  • close together and facing in opposite directions


    نزدیک به هم و در جهت مخالف

  • happening one after another without interruption


    یکی پس از دیگری بدون وقفه اتفاق می افتد

  • with backs touching or toward each other


    با پشت در تماس یا به سمت یکدیگر


  • یکی پس از دیگری


  • یکی پس از دیگری اتفاق می افتد، بدون هیچ چیز بین

  • The flues of back-to-back fireplaces can also add an interesting feature to the centre of some conversions.


    دودکش های شومینه های پشت سر هم می تواند ویژگی جالبی را به مرکز برخی از تبدیل ها اضافه کند.

  • Notice the back-to-back houses, the tunnel entrances to the completely enclosed court and the primitive sanitation.


    به خانه‌های پشت سر هم، ورودی‌های تونل به محوطه کاملاً محصور، و سرویس‌های بهداشتی اولیه توجه کنید.

  • Type 5 - Automatic small-parts storage and retrieval systems - back-to-back racking and binning.


    نوع 5 - سیستم های ذخیره سازی و بازیابی خودکار قطعات کوچک - قفسه بندی و قفسه بندی پشت به پشت.

  • Type 2 - Automatic or man-rider stacker-cranes contained in a conventional building structure - back-to-back racking.


    نوع 2 - جرثقیل های استکر اتوماتیک یا انسان سوار موجود در یک سازه ساختمانی معمولی - قفسه بندی پشت به پشت.

  • I've played back-to-back rugby for four years now and I feel as fresh as the day that I started.


    اکنون چهار سال است که راگبی پشت سر هم بازی می‌کنم و مانند روزی که شروع کردم احساس شادابی می‌کنم.

  • An example showing how s673 would catch a back-to-back transaction in practice is set out below.


    مثالی که نشان می‌دهد چگونه s673 در عمل یک تراکنش پشت سر هم انجام می‌دهد، در زیر آمده است.

  • back-to-back victories


    پیروزی های پشت سر هم

  • I don't think it was just because he made it back-to-back wins, either.


    من فکر نمی‌کنم این فقط به این دلیل بود که او توانسته بود پیاپی پیروز شود.

example - مثال
  • The women's hockey team plays back-to-back games this weekend.


    تیم هاکی بانوان این هفته بازی های پشت سر هم برگزار می کند.

  • back-to-back titles/wins/victories


    عناوین پشت سر هم / برد / پیروزی

  • They lived in a tiny back-to-back terraced house.


    آنها در یک خانه کوچک پشت به پشت پلکانی زندگی می کردند.

  • The office was full of computers, and we had to sit back to back in long rows.


    دفتر پر از کامپیوتر بود و ما مجبور بودیم پشت هم در ردیف های طولانی بنشینیم.

  • The soldiers were sitting back to back on sandbags.


    سربازان پشت به پشت روی کیسه های شن نشسته بودند.

  • Push the two forks back to back into the clump of roots.


    دو چنگال را پشت به پشت به داخل توده ریشه فشار دهید.

  • The photo shows two siblings, positioned back to back.


    عکس دو خواهر و برادر را نشان می دهد که پشت به پشت قرار گرفته اند.


  • شب ها پشت به پشت در تخت باریک می خوابیدند.

  • The two men stood back to back with their arms folded.


    دو مرد پشت به پشت با دستان بسته ایستادند.

  • Coming up after the break three Rolling Stones classics back to back.


    بعد از استراحت، سه اثر کلاسیک رولینگ استونز پشت به هم می‌آیند.

  • He's definitely getting better - he has lots more good days back to back now.


    او قطعاً در حال بهتر شدن است - او اکنون روزهای خوب بیشتری را پشت سر هم دارد.

  • We were very tired after doing three movies back to back.


    بعد از انجام سه فیلم پشت سر هم خیلی خسته بودیم.

  • In order to succeed you must be prepared to work 16-hour days back to back.


    برای موفقیت، باید آماده باشید که 16 ساعت در روز پشت سر هم کار کنید.

  • We had to deal with two big hurricanes almost back to back.


    ما مجبور بودیم با دو طوفان بزرگ تقریبا پشت سر هم دست و پنجه نرم کنیم.

  • All the episodes will be broadcast back to back.


    تمامی قسمت ها پشت سر هم پخش خواهند شد.

  • Hamilton is celebrating back-to-back victories in the German and British Grands Prix.


    همیلتون در حال جشن گرفتن پیروزی های متوالی در گرندپری آلمان و انگلیس است.

  • back-to-back terraced houses


    خانه های پلکانی پشت به پشت

  • We stood back-to-back to see who was taller.


    پشت سر هم ایستادیم تا ببینیم چه کسی قدش بلندتر است.

  • The soccer team won back-to-back victories last weekend.


    تیم فوتبال آخر هفته گذشته به پیروزی های متوالی دست یافت.

  • Optimists also point out that stocks posted hefty gains after back-to-back losses.


    خوش بین ها همچنین خاطرنشان می کنند که سهام پس از زیان های متوالی، سود قابل توجهی داشته اند.

  • Homeowners were hit by the first back-to-back rise in interest rates in more than four years.


    صاحبان خانه تحت تاثیر اولین افزایش متوالی نرخ بهره در بیش از چهار سال گذشته قرار گرفتند.

  • The firm had back-to-back quarters of strong earnings.


    این شرکت در فصل های متوالی سود بالایی داشت.

synonyms - مترادف
  • successive


    پی در پی

  • consecutive


    متوالی

  • succeeding


    موفق شدن

  • sequential


    سر راست

  • successional


    مداوم


  • بدون وقفه

  • continuous


    ذیل

  • sequent


    انتها به انتها

  • uninterrupted


    در حال اجرا


  • سریال

  • nonstop


    متعاقب

  • end-to-end


    موفق


  • ترقی خواه

  • serial


    زمانی

  • ensuing


    ناشکسته

  • succedent


    به ترتیب


  • در یک ردیف

  • progressive


    جامد

  • chronological


    سریاتیم

  • unbroken


    به نوبه خود


  • یکی پس از دیگری

  • in a row


    serializedUS

  • seriate


    serializedUK

  • in succession


    روی یورتمه سواری


  • seriatim




  • serializedUS


  • serialisedUK


  • on the trot


antonyms - متضاد
  • inconsecutive


    غیر متوالی

  • inconsequent


    بی نتیجه

  • nonconsecutive


  • nonsequential


لغت پیشنهادی

ablative

لغت پیشنهادی

defeated

لغت پیشنهادی

thought