bestow
bestow - عطا کردن
verb - فعل
UK :
US :
دادن چیزی با ارزش یا اهمیت به کسی
دادن چیزی به عنوان افتخار یا هدیه
ممکن است جادوی موسیقی وجود داشته باشد که فقط تمرین می تواند آن را به ارمغان بیاورد.
اسماعیل هنوز راضی نیست که به شغل نهنگ شکاری کرامت کافی بخشیده است.
زن با ارث زیاد معمولاً چگونه آن را به مرد می بخشد؟
این، متأسفانه، بازاری در کار است، و سرکوب آن تنها زرق و برق غمانگیز زیرزمینی را به ارمغان میآورد.
That sadly, is a market at work and suppressing it would only bestow the seedy glamour of the underground.
اما او معتقد بود که آیات او برای خودش نبود، بلکه برای همه به او عطا شده بود.
But she did believe that her revelations had not been bestowed upon her for herself but for everybody.
هیچ موجود دیگری جز آن چیزی که فعالیت و شعور انسان به او بخشیده است، ندارد.
من قصد دارم به تو نصیحت ناخواسته ای بدهم عزیزم.
دادن
اعطا کردن
حاضر
confer
اهدا کردن
accord
توافق
پیشنهاد
جایزه
donate
اهدا کنند
impart
به اشتراک بگذارند
هدیه
endow
وقف کردن
مشارکت
allot
اختصاص دادن
entrust
سپردن
bequeath
وصیت کند
apportion
تقسیم
مرتکب شدن
vouchsafe
وچ سیف
favorUS
طرفدار ایالات متحده
اختصاص
داوطلب
favourUK
favourUK
lavish
مجلل
جزوه
confer on
مشورت کردن
لگد زدن در
ارائه دادن به
جایزه به
بخشید
vest in
جلیقه در
allot to
اختصاص به
به دست آوردن
attain
بدست آوردن
کسب کردن
گرفتن
زمین
ساختن
خالص
تهیه کنند
امن است
procure
انکار
محروم کردن
نگاه داشتن
deprive
رد کردن
کنار کشیدن
خودداری کنید
تایید کنید
دارند
withhold
تصاحب کردن
گیر
کاهش می یابد
دريافت كردن
کش رفتن
snag
غارت
قاپیدن
rob
snatch