bestow

base info - اطلاعات اولیه

bestow - عطا کردن

verb - فعل

/bɪˈstəʊ/

UK :

/bɪˈstəʊ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bestow] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • It was a title bestowed upon him by the king.


    این عنوانی بود که پادشاه به او اعطا کرد.

  • The George Cross is a decoration that is bestowed upon/on British civilians for acts of great bravery.


    جورج صلیب تزئینی است که به غیرنظامیان بریتانیایی برای اعمال شجاعانه بزرگ اهدا می شود.

  • The country’s highest medal was bestowed upon him for heroism.


    بالاترین مدال قهرمانی کشور به او اعطا شد.

synonyms - مترادف

  • دادن


  • اعطا کردن


  • حاضر

  • confer


    اهدا کردن

  • accord


    توافق


  • پیشنهاد


  • جایزه

  • donate


    اهدا کنند

  • impart


    به اشتراک بگذارند


  • هدیه

  • endow


    وقف کردن


  • مشارکت

  • allot


    اختصاص دادن

  • entrust


    سپردن

  • bequeath


    وصیت کند

  • apportion


    تقسیم


  • مرتکب شدن

  • vouchsafe


    وچ سیف

  • favorUS


    طرفدار ایالات متحده


  • اختصاص


  • داوطلب

  • favourUK


    favourUK

  • lavish


    مجلل


  • جزوه

  • confer on


    مشورت کردن


  • لگد زدن در


  • ارائه دادن به


  • جایزه به


  • بخشید

  • vest in


    جلیقه در

  • allot to


    اختصاص به

antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

shirts

لغت پیشنهادی

ranked

لغت پیشنهادی

master