birthright
birthright - حق تولد
noun - اسم
UK :
US :
something such as a right property money etc that you believe you should have because of the family or country you belong to
چیزی مانند حق، دارایی، پول و غیره که فکر می کنید باید به دلیل خانواده یا کشوری که به آن تعلق دارید داشته باشید
something that you believe you deserve to have because of your family situation or social class or because you believe it is your right as a human being
چیزی که فکر می کنید به دلیل موقعیت خانوادگی یا طبقه اجتماعی خود، یا به این دلیل که فکر می کنید حق شما به عنوان یک انسان است، شایسته داشتن آن هستید.
something that is received or owned esp. because of where you were born or your family or social situation without having to be worked for or bought
چیزی که دریافت یا مالک آن است. به دلیل محل تولد یا موقعیت خانوادگی یا اجتماعی شما، بدون اینکه مجبور باشید برای شما کار یا خرید شود
آنها تقریباً به عنوان یک حق تولد، نارضایتی بی قراری از وضعیت موجود دارند.
در مقابل، صنایع منابع طبیعی اساساً یک حق تولد بودند.
موضوع صرفاً تابعیت نیست. این یک حق تولد و یک ارث مشترک است.
او محل سکونت خود را به عنوان حق اصلی یا حق مالکیت خود می دانست.
این می تواند حاکی از تمایل یعقوب برای پس دادن حق اولاد عیسو باشد.
سالها بعد، ابر یک گوشه نشین شد و حق اولاد خود را به عنوان پادشاه رد کرد.
هنوز، تنها حدس و گمان وجود دارد که چارلز از حق مادری خود صرف نظر خواهد کرد.
آنها حاکمان را بر اساس دستاوردها انتخاب کردند، نه بر اساس حق تولد.
به نظر می رسید که او زندگی آسان و راحت را نوعی حق تولد می دانست.
The President ended his speech by saying Dignity and self-respect are the birthright of every American citizen.
رئیس جمهور سخنان خود را با بیان این که عزت و عزت نفس حق اولاد هر شهروند آمریکایی است پایان داد.
اموال حق اولاد فرزند ارشد است.
آموزش حق مادرزادی هر کودکی است.
آنها معتقدند که موفقیت حق اصلی آنهاست.
برخی از مردان مشاغل پردرآمد و قدرتمند را حق اصلی خود می دانند.
آمریکایی ها آزادی بیان را حق اصلی خود می دانند.
او به آنها گفت که حقوق بشر یک حق تولد جهانی است.
میراث
patrimony
وراثت
inheritance
درست
ناشی از
وصیت
bequest
ابتدایی بودن
امتیاز
primogeniture
حق ویژه
privilege
مطالبه
prerogative
استحقاق
اشتراک گذاری
entitlement
وقف
املاک
endowment
وصیت کردن
تدبیر
bequeathal
هدیه
devise
ارثیه
hereditament
عطا کردن
احسان
heirloom
تدارک
bestowal
بخش
benefaction
توافق
مقدار زیادی
اموال
ویژگی
heritance
ثروت
possessions
riches
وظیفه
تعهد
بدهی
liability
مسئولیت
debenture
اوراق قرضه
رهن
مسئوليت
outstanding payment
پرداخت معوق
تعهد مالی