bounty
bounty - فضل
noun - اسم
UK :
US :
an amount of money that is given to someone by the government as a reward for doing something especially catching or killing a criminal
مقدار پولی که توسط دولت به عنوان پاداش برای انجام کاری، به ویژه دستگیری یا کشتن یک جنایتکار به کسی داده می شود.
غذا یا ثروتی که به مقدار زیاد تهیه می شود
کیفیت سخاوتمند بودن
نوعی شکلات تخته ای حاوی نارگیل که در بریتانیا فروخته می شود
a British naval ship on which there was a famous mutiny (=when the ordinary sailors take control of a ship by force) in the Pacific Ocean in 1789. The sailors, led by an officer called Fletcher Christian, took power from Captain William Bligh, and made him leave in a small boat. There have been many books and films about this story including the film Mutiny on the Bounty.
یک کشتی نیروی دریایی بریتانیا که در سال 1789 شورش معروفی در اقیانوس آرام (= زمانی که ملوانان عادی کنترل کشتی را به دست می گیرند) روی داد. ملوانان به رهبری افسری به نام فلچر کریستین، قدرت را از کاپیتان ویلیام بلایگ گرفتند و او را با یک قایق کوچک ترک کرد. کتاب ها و فیلم های زیادی درباره این داستان ساخته شده است، از جمله فیلم Mutiny on the Bounty.
پول پرداخت شده به عنوان پاداش
مهربانی یا تمایل زیاد برای دادن
مقدار زیادی
مبلغی که به عنوان پاداش پرداخت می شود
مقدار زیادی از چیزی، به ویژه غذا
خانم فالزایم به خاطر فضلش به فقرا معروف است.
She shared that knowledge with her human children, but in return asked reverence and care in preserving her bounty.
او آن دانش را با فرزندان انسانی خود به اشتراک گذاشت، اما در مقابل از او احترام و مراقبت در حفظ فضل خود خواست.
The taxpayer contended that the definition applied only to transactions which included an element of bounty.
مالیات دهنده ادعا کرد که این تعریف فقط برای معاملاتی اعمال می شود که شامل عنصری از فضل است.
It'sthis seasonal bounty to which the Eleonora's breeding cycle is geared, and the falcons harvest it in abundance.
این نعمت فصلی است که چرخه پرورش الئونورا به آن اختصاص دارد و شاهین ها آن را به وفور برداشت می کنند.
In assembling complexity, the bounty of increasing returns is won by multiple tries over time-a process anyone would call growth.
در مونتاژ پیچیدگی، فضل افزایش بازده با تلاش های متعدد در طول زمان به دست می آید - فرآیندی که هر کسی آن را رشد می نامد.
President Davis assured the men he had plans that would soon regain for them the bounty of the green fields of Tennessee.
پرزیدنت دیویس به مردان اطمینان داد که برنامه هایی دارد که به زودی فضل مزارع سرسبز تنسی را برای آنها به دست می آورد.
فضل برداشت
ثواب سفر در داخل Bio2 بیشتر سوالاتی است.
تا خداوند را به خاطر فضلش شکر کنم
نعمت های طبیعت
شکارچی فضل (= کسی که مجرمان را می گیرد یا مردم را به خاطر پاداش می کشد)
برای دستگیری قاتل او 10000 دلار جایزه تعیین شده است.
خیریه کاملاً به فضل کلیسا وابسته است.
وفور غذا
مقامات شهر برای دستگیری او جایزه تعیین کردند.
من از فضل باغمان شگفت زده شدم.
هدیه
حاضر
donation
اهداء
bonus
جایزه
اعطا کردن
پاداش
gratuity
جزوه
reward
امتیاز
handout
وقف
perk
سود سهام
endowment
مقتضی
dividend
نکته
perquisite
حق بیمه
پرداخت
prize
بزرگی
premium
لگنیاپ
کمیسیون
recompense
شیرین کننده
largesse
جبران خسارت
lagniappe
مدد
remuneration
توجه
مشوق
sweetener
انگیزه
compensation
گردون
meed
قیمت
برنده ها
inducement
guerdon
winnings
پنالتی
مجازات
forfeiture
مصادره شدن
تحریم
خوب
نتیجه
mulct
کپک زدن
amercement
تقویت
forfeit
از دست دادن
penalization
قصاص
retribution
ضرر - زیان
توبه
penance
اصلاح می کند
amends
عیب
disadvantage
جمله
جبران خسارت
reparation
قیمت
تنبیه
punition