bounty

base info - اطلاعات اولیه

bounty - فضل

noun - اسم

/ˈbaʊnti/

UK :

/ˈbaʊnti/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bounty] در گوگل
description - توضیح

  • مقدار پولی که توسط دولت به عنوان پاداش برای انجام کاری، به ویژه دستگیری یا کشتن یک جنایتکار به کسی داده می شود.

  • food or wealth that is provided in large amounts


    غذا یا ثروتی که به مقدار زیاد تهیه می شود

  • the quality of being generous


    کیفیت سخاوتمند بودن

  • a kind of chocolate bar containing coconut, sold in the UK


    نوعی شکلات تخته ای حاوی نارگیل که در بریتانیا فروخته می شود

  • a British naval ship on which there was a famous mutiny (=when the ordinary sailors take control of a ship by force) in the Pacific Ocean in 1789. The sailors, led by an officer called Fletcher Christian, took power from Captain William Bligh, and made him leave in a small boat. There have been many books and films about this story including the film Mutiny on the Bounty.


    یک کشتی نیروی دریایی بریتانیا که در سال 1789 شورش معروفی در اقیانوس آرام (= زمانی که ملوانان عادی کنترل کشتی را به دست می گیرند) روی داد. ملوانان به رهبری افسری به نام فلچر کریستین، قدرت را از کاپیتان ویلیام بلایگ گرفتند و او را با یک قایق کوچک ترک کرد. کتاب ها و فیلم های زیادی درباره این داستان ساخته شده است، از جمله فیلم Mutiny on the Bounty.

  • money paid as a reward


    پول پرداخت شده به عنوان پاداش

  • great kindness or willingness to give


    مهربانی یا تمایل زیاد برای دادن


  • مقدار زیادی

  • a sum of money paid as a reward


    مبلغی که به عنوان پاداش پرداخت می شود


  • مقدار زیادی از چیزی، به ویژه غذا

  • Mrs. Falzheim is known for her bounty to the poor.


    خانم فالزایم به خاطر فضلش به فقرا معروف است.

  • She shared that knowledge with her human children, but in return asked reverence and care in preserving her bounty.


    او آن دانش را با فرزندان انسانی خود به اشتراک گذاشت، اما در مقابل از او احترام و مراقبت در حفظ فضل خود خواست.

  • The taxpayer contended that the definition applied only to transactions which included an element of bounty.


    مالیات دهنده ادعا کرد که این تعریف فقط برای معاملاتی اعمال می شود که شامل عنصری از فضل است.

  • It'sthis seasonal bounty to which the Eleonora's breeding cycle is geared, and the falcons harvest it in abundance.


    این نعمت فصلی است که چرخه پرورش الئونورا به آن اختصاص دارد و شاهین ها آن را به وفور برداشت می کنند.

  • In assembling complexity, the bounty of increasing returns is won by multiple tries over time-a process anyone would call growth.


    در مونتاژ پیچیدگی، فضل افزایش بازده با تلاش های متعدد در طول زمان به دست می آید - فرآیندی که هر کسی آن را رشد می نامد.

  • President Davis assured the men he had plans that would soon regain for them the bounty of the green fields of Tennessee.


    پرزیدنت دیویس به مردان اطمینان داد که برنامه هایی دارد که به زودی فضل مزارع سرسبز تنسی را برای آنها به دست می آورد.

  • the bounty of the harvest


    فضل برداشت

  • The bounty of a journey inside Bio2 is mostly questions.


    ثواب سفر در داخل Bio2 بیشتر سوالاتی است.

example - مثال
  • to thank the Lord for his bounty


    تا خداوند را به خاطر فضلش شکر کنم

  • the bounties of nature


    نعمت های طبیعت

  • a bounty hunter (= somebody who catches criminals or kills people for a reward)


    شکارچی فضل (= کسی که مجرمان را می گیرد یا مردم را به خاطر پاداش می کشد)

  • A bounty of $10,000 has been offered for the capture of his murderer.


    برای دستگیری قاتل او 10000 دلار جایزه تعیین شده است.

  • The charity is totally dependent on the Church's bounty.


    خیریه کاملاً به فضل کلیسا وابسته است.

  • a bounty of food


    وفور غذا

  • City officials offered a bounty for his capture.


    مقامات شهر برای دستگیری او جایزه تعیین کردند.

  • I was amazed by the bounty of our garden.


    من از فضل باغمان شگفت زده شدم.

synonyms - مترادف

  • هدیه


  • حاضر

  • donation


    اهداء

  • bonus


    جایزه


  • اعطا کردن


  • پاداش

  • gratuity


    جزوه

  • reward


    امتیاز

  • handout


    وقف

  • perk


    سود سهام

  • endowment


    مقتضی

  • dividend


    نکته

  • perquisite


    حق بیمه

  • tip


    پرداخت

  • prize


    بزرگی

  • premium


    لگنیاپ


  • کمیسیون

  • recompense


    شیرین کننده

  • largesse


    جبران خسارت

  • lagniappe


    مدد

  • remuneration


    توجه


  • مشوق

  • sweetener


    انگیزه

  • compensation


    گردون

  • meed


    قیمت


  • برنده ها


  • inducement


  • guerdon



  • winnings


antonyms - متضاد

  • پنالتی


  • مجازات

  • forfeiture


    مصادره شدن


  • تحریم


  • خوب


  • نتیجه

  • mulct


    کپک زدن

  • amercement


    تقویت

  • forfeit


    از دست دادن

  • penalization


    قصاص

  • retribution


    ضرر - زیان


  • توبه

  • penance


    اصلاح می کند

  • amends


    عیب

  • disadvantage


    جمله


  • جبران خسارت

  • reparation


    قیمت


  • تنبیه

  • punition


لغت پیشنهادی

angular

لغت پیشنهادی

materials

لغت پیشنهادی

machine