keener

base info - اطلاعات اولیه

keener - مشتاق تر

noun - اسم

/ˈkiːnər/

UK :

/ˈkiːnə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [keener] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Canadians are keeners when it comes to barbecuing and slow cooking.


    کانادایی ها در مورد کباب کردن و پخت آهسته علاقه مند هستند.

  • She's a keen tennis player.


    او یک تنیس باز مشتاق است.

  • Joan wanted to go to a movie but I wasn't keen (= I didn't want to go).


    جوآن می خواست به فیلم برود اما من مشتاق نبودم (= نمی خواستم بروم).

  • They were very keen to start work as soon as possible.


    آنها بسیار مشتاق بودند که هر چه زودتر کار را شروع کنند.

  • She's keen on (playing) tennis.


    او مشتاق (بازی) تنیس است.

  • My son's mad keen on cycling.


    پسرم دیوانه ی دوچرخه سواری است.

  • He's rather keen on a girl in his school (= he is very attracted to her).


    او نسبتاً به دختری در مدرسه اش علاقه دارد (= خیلی جذب او می شود).

  • Many people are taking a keen interest (= a very great interest) in the result of the vote.


    بسیاری از مردم علاقه شدید (= علاقه بسیار زیاد) به نتیجه رای گیری دارند.

  • a keen sense of smell


    حس بویایی قوی

  • a keen north wind


    باد شدید شمالی

  • a keen knife


    یک چاقوی تیز

  • The tribe used obsidian to cut through whale skin as the thick skin could dull even the keenest blade within a matter of minutes.


    این قبیله از ابسیدین برای بریدن پوست نهنگ استفاده می‌کردند، زیرا پوست ضخیم می‌توانست در عرض چند دقیقه حتی تیزترین تیغه را نیز کدر کند.


  • علاقه شدید به نقاشی

  • a keen eye for detail


    چشم دقیق برای جزئیات

  • Theresa isn’t too keen on pets.


    ترزا علاقه زیادی به حیوانات خانگی ندارد.

  • Some firms are diversifying their businesses in response to keen competition.


    برخی از شرکت ها در پاسخ به رقابت شدید، کسب و کار خود را متنوع می کنند.

  • Superstores may offer keen prices that small-town shops cannot match.


    سوپرفروشگاه ها ممکن است قیمت های بالایی را ارائه دهند که مغازه های شهرهای کوچک نمی توانند با آنها مطابقت کنند.

  • A keen member of two local investment clubs, he runs portfolios of shares for both himself and his wife.


    او که عضو مشتاق دو باشگاه سرمایه گذاری محلی است، سهامی را هم برای خودش و هم برای همسرش اداره می کند.

  • Among the foundation's donors are corporations with a keen interest in issues before the legislature.


    در میان اهداکنندگان این بنیاد، شرکت‌هایی هستند که علاقه زیادی به مسائل پیش روی مجلس دارند.

  • Like every banker these days, he is keen on managing other people's wealth.


    مانند هر بانکداری این روزها، او مشتاق مدیریت ثروت دیگران است.

  • The company is keen to expand beyond the UK.


    این شرکت مشتاق است تا فراتر از بریتانیا گسترش یابد.

synonyms - مترادف
  • higher


    بالاتر


  • بهتر

  • excellenter


    عالی تر

  • finer


    ظریف تر

  • greater


    بزرگتر

  • more favorable


    مطلوب تر

  • more favourable


    درخشان تر

  • more glowing


    مثبت تر


  • تحسین آمیز تر

  • more adulatory


    تایید کننده تر

  • more approving


    چاپلوس تر

  • more flattering


    قدردان تر

  • more appreciative


    ستودنی تر

  • more commendatory


    تعریفی تر

  • more complimentary


    تحسین برانگیزتر

  • more admiring


    تاییدی تر

  • more approbatory


    ستایش آمیز تر

  • more laudatory


    شیفته تر

  • more rapturous


    بامزه تر

  • more encomiastical


    ستوده تر

  • more laudative


    پانژیک تر

  • more panegyrical


antonyms - متضاد

  • پایین تر

  • poorer


    فقیرتر

  • worse


    بدتر

  • more unfavourable


    نامطلوب تر


  • منفی تر

  • more unfavorable


    ناخوشایند تر

  • more disagreeable


  • more untoward


لغت پیشنهادی

beastly

لغت پیشنهادی

furnishes

لغت پیشنهادی

blueberry