offices
offices - دفاتر
N/A - N/A
UK :
US :
a room or part of a building in which people work especially sitting at tables with computers, phones, etc., usually as a part of a business or other organization
اتاق یا بخشی از یک ساختمان که در آن افراد کار می کنند، به ویژه نشستن پشت میزها با رایانه، تلفن و غیره، معمولاً به عنوان بخشی از یک تجارت یا سازمان دیگر.
بخشی از یک شرکت
مکانی که می توانید برای مشاوره یا دریافت درمان از یک پزشک یا دندانپزشک به آنجا بروید
موقعیت اقتدار و مسئولیت در یک دولت یا سازمان دیگر
a department of the national government in Britain, or an official government organization
یک بخش از دولت ملی در بریتانیا، یا یک سازمان دولتی رسمی
a place in a building where a business is carried on by people working at desks (= special tables) used for writing and for holding telephones and computers
مکانی در ساختمان که در آن افراد کار بر روی میز (= میزهای مخصوص) که برای نوشتن و نگهداری تلفن و رایانه استفاده می شود، تجارت می کنند.
دفتر همچنین محل کسب و کار است که در آن یک پزشک، وکیل یا سایر متخصصان افراد را می بیند
بخشی از یک اداره دولتی
a room or building in which people work especially sitting at desks with computers, phones, etc., as a part of a business or other organization
اتاق یا ساختمانی که افراد در آن کار می کنند، به ویژه نشستن پشت میز با رایانه، تلفن و غیره، به عنوان بخشی از یک تجارت یا سازمان دیگر.
محل کار کسی
اتاقی که یک نفر یا تعداد کمی از افراد در آن کار می کنند
یک اتاق یا بخشی از یک ساختمان که در آن می توانید اطلاعات کسب کنید، بلیط بخرید و غیره.
مکانی که پزشک یا دندانپزشک بیماران خود را می بیند
یک بخش از دولت ملی، یا یک سازمان رسمی دولتی
دفتر مدیر
دیشب تا ساعت هشت دفتر را ترک نکردم.
تجهیزات اداری
office workers
کارمندان اداره
آنها دفاتری در پاریس، لندن و مادرید دارند.
من روز سه شنبه در مطب دکتر/دندانپزشک/پزشک وقت دارم.
در روزهای پس از حادثه، دکتر او را در دو ویزیت مطب دید.
دفتر معاون رئیس جمهور
او به عنوان رئیس انجمن بیش از 20 سال این سمت را بر عهده داشت.
The Socialist party has been in office (= governing)/out of office (= not governing) for almost ten years.
حزب سوسیالیست تقریباً ده سال است که بر سر کار (=حکومت)/خارج از مقام (= حکومت نکردن) بوده است.
او در دوران حکومتش مناصب مختلفی را بر عهده داشته است.
رئیس جمهور جدید در 20 ژانویه کار خود را آغاز می کند.
وزارت کشور
وزارت خارجه
دفتر تجارت منصفانه
یک ساختمان اداری
من تا ساعت 8 از دفتر خارج نشدم.
مطب دکتر پر از جمعیت بود.
دفتر مدیریت و بودجه
اداره ثبت اختراعات
elective office
دفتر انتخابی
دفتر معاونت اجرایی
استاندار پس از 12 سال مسئولیت بازنشسته شد.
جلسه در دفاتر آنها در سن دیگو است.
اگر آنها این اختیار را به دفتر منطقه ای تفویض کنند، بسیار آسان تر خواهد بود.
این شرکت به تازگی دفتر خود را در نیویورک راه اندازی کرده است.
شرکت هایی که واجد شرایط دریافت این صندوق هستند، آنهایی هستند که شعبه ای در منطقه دارند.
office jobs/work
مشاغل اداری / کار
office staff/workers
کارکنان / کارگران دفتر
office supplies/equipment/furniture
لوازم اداری/تجهیزات/مبلمان
A large open plan office can be made up of one main room with tens or hundreds of people working in the same space.
یک دفتر بزرگ با پلان باز می تواند از یک اتاق اصلی تشکیل شود که ده ها یا صدها نفر در همان فضا کار می کنند.
evil offices
دفاتر شیطانی
ill offices
دفاتر بیمار
