polarize

base info - اطلاعات اولیه

polarize - قطبی کردن

verb - فعل

/ˈpəʊləraɪz/

UK :

/ˈpəʊləraɪz/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [polarize] در گوگل
description - توضیح
  • to divide into clearly separate groups with opposite beliefs, ideas, or opinions, or to make people do this


    تقسیم شدن به گروه‌های کاملاً مجزا با عقاید، عقاید یا عقاید متضاد یا وادار کردن مردم به این کار


  • باعث شود چیزی، به ویژه چیزی که حاوی افراد یا عقاید مختلف است، به دو گروه کاملاً متضاد تقسیم شود


  • تا امواج نور فقط در یک جهت یا عمدتاً در یک جهت حرکت کنند


  • برای درمان شیشه با ماده ای که میزان بازتابش نور را کاهش می دهد

  • to cause people in a group to have opposing positions


    باعث شود افراد در یک گروه مواضع متضادی داشته باشند


  • باعث می شود نور در یک الگوی خاص حرکت کند، نه اینکه به طور همزمان در همه جهات حرکت کند

  • to cause people or opinions to be divided into two opposing groups


    باعث شود مردم یا عقاید به دو گروه متضاد تقسیم شوند

  • Player salaries are similarly being polarized.


    دستمزد بازیکنان به طور مشابه قطبی شده است.

  • The community has been polarized by the police brutality case.


    جامعه توسط پرونده خشونت پلیس دو قطبی شده است.

  • Evangelism and social action are polarized instead of being integrated as a united mission agenda for the Church.


    بشارت و کنش اجتماعی به جای ادغام شدن به عنوان یک دستور کار مأموریت متحد برای کلیسا، قطبی می شوند.

  • It may appear that male and female students are polarized on the basis of biology.


    ممکن است به نظر برسد که دانش آموزان دختر و پسر بر اساس زیست شناسی قطبی شده اند.

  • During my public career everything I did polarized people was controversial.


    در طول فعالیت عمومی ام، هر کاری که انجام می دادم مردم را قطبی می کرد، بحث برانگیز بود.

  • A second election was held and a new Duma convened in 1907, but it was even more polarized than its predecessor.


    دومین انتخابات برگزار شد و دومای جدید در سال 1907 تشکیل شد، اما این انتخابات حتی از دوره قبلی خود قطبی تر بود.

  • And the argument over Manchester polarized the two ends of the company.


    و بحث بر سر منچستر دو طرف شرکت را دو قطبی کرد.

  • The masculine and feminine positions delineated here are related to polarized versions of the two self-strategies described in previous chapters.


    موقعیت‌های مردانه و زنانه که در اینجا مشخص شده‌اند، مربوط به نسخه‌های قطبی شده دو استراتژی خود هستند که در فصل‌های قبل توضیح داده شد.

  • In all likelihood, the racially polarized vote will reinforce Mississippi's negative image far beyond its borders.


    به احتمال زیاد، رای قطبی شده نژادی تصویر منفی می سی سی پی را بسیار فراتر از مرزهای آن تقویت خواهد کرد.

example - مثال
  • Public opinion has polarized on this issue.


    افکار عمومی در این مورد دو قطبی شده است.

  • The issue has polarized public opinion.


    این موضوع افکار عمومی را دو قطبی کرده است.

  • to polarize a magnet


    برای قطبی کردن یک آهنربا

  • The issue has polarized the nation.


    موضوع ملت را دو قطبی کرده است.

  • Two developments have polarized the debate.


    دو تحول بحث را قطبی کرده است.

  • To polarize the light there is a screen directly in front of the projector.


    برای پلاریزه کردن نور یک صفحه نمایش درست در مقابل پروژکتور وجود دارد.

  • A polarizing filter is a filter which transmits only light polarized in a specific dimension.


    فیلتر پلاریزه فیلتری است که فقط نور پلاریزه شده را در یک بعد خاص منتقل می کند.

  • Car manufacturers do not polarize the glass in windscreens for safety reasons.


    سازندگان خودرو به دلایل ایمنی شیشه های شیشه جلو را پلاریزه نمی کنند.

  • The property tax issue polarized the city council.


    موضوع مالیات بر دارایی، شورای شهر را دو قطبی کرد.

  • The subject of interest rates continues to polarize the business community.


    موضوع نرخ بهره همچنان جامعه تجاری را قطبی می کند.

synonyms - مترادف

  • تقسیم کنید

  • schismatize


    تفرقه انداختن

  • factionalize


    جناح بندی کردن


  • جداگانه، مجزا


  • شکاف

  • demarcate


    مرزبندی کردن

  • dichotomize


    دوقطبی کردن


  • بخش

  • partition


    تقسیم بندی

  • sever


    جداسازی

  • differentiate


    متمایز کردن

  • disunite


    متفرق شدن

  • diverge


    واگرا شدن


  • جدا شدن


  • از هم جدا کنید

  • create a rift in


    ایجاد شکاف در

  • create a schism in


    ایجاد انشقاق در


  • بیا بین

  • cause a rift between


    باعث ایجاد شکاف بین

  • drive a wedge between


    گوه بیندازید

  • tear asunder


    پاره کردن

  • cause disagreement among


    باعث اختلاف بین


  • گودال در برابر یکدیگر

  • polariseUK


    polariseUK


  • شکستن


  • زنگ تفريح

  • splinter


    ترکش

  • decouple


    جدا کردن

  • disconnect


    قطع شدن

  • uncouple


  • unyoke


antonyms - متضاد
  • decentraliseUK


    decentraliseUK

  • decentralizeUS


    غیرمتمرکز کردن ایالات متحده

  • deconcentrate


    تمرکززدایی کردن


  • ترکیب کردن


  • اتصال


  • پیوستن

  • merge


    ادغام

  • mix


    مخلوط کردن

  • repair


    تعمیر

  • unite


    متحد کردن


  • گسترش یافتن انتشار یافتن

لغت پیشنهادی

appellant

لغت پیشنهادی

prunes

لغت پیشنهادی

impairments