everywhere

base info - اطلاعات اولیه

everywhere - هر کجا

adverb, pronoun, conjunction - قید، ضمیر، حرف ربط

/ˈevriwer/

UK :

/ˈevriweə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [everywhere] در گوگل
description - توضیح

  • در یا به هر مکان


  • در یا به هر کشور یا منطقه ای از جهان، یا در یا به هر قسمت از یک مکان


  • هر کجا


  • در همه جا روی یک سطح یا در یک مکان


  • در همه جای دنیا


  • در تمام نقاط یک کشور خاص


  • در هر قسمت از یک منطقه یا مکان


  • به، در، یا در همه مکان ها یا کل یک مکان


  • در یا به هر مکان یا بخشی

  • He wanted this system his system everywhere.


    او این سیستم، سیستمش را همه جا می خواست.

  • The whole street was flooded - there was water everywhere.


    تمام خیابان را آب گرفت - همه جا آب بود.

  • The latter which evidently find themselves at home almost everywhere are appropriately called cosmopolitan species.


    این دومی‌ها که ظاهراً تقریباً در همه جا خود را در خانه می‌بینند، به درستی گونه‌های جهان وطنی نامیده می‌شوند.

  • Women everywhere are beginning to assert their rights.


    زنان در همه جا شروع به دفاع از حقوق خود می کنند.

  • Doctors in Colorado, like doctors everywhere else did not have enough of the vaccine.


    پزشکان در کلرادو، مانند پزشکان در هر جای دیگر، به اندازه کافی واکسن نداشتند.


  • ما کالاها را روز بعد در انگلستان و ظرف یک هفته در هر جای دیگر تحویل می دهیم.

  • Everywhere even in the Antarctic, there are signs that the Earth is getting warmer.


    در همه جا، حتی در قطب جنوب، نشانه هایی از گرم شدن زمین وجود دارد.

  • They searched everywhere for Jen's keys.


    آنها همه جا را برای کلیدهای جن جستجو کردند.

  • Where did you find my keys? I've been looking everywhere for them.


    کلیدهای من را از کجا پیدا کردی؟ من همه جا به دنبال آنها گشتم.

  • But there is one issue that confronts the Grammy Award-winning musician almost everywhere he goes -- much to his distress.


    اما یک مسئله وجود دارد که موسیقیدان برنده جایزه گرمی تقریباً در هر جایی که می رود با آن روبرو می شود - تا حد زیادی باعث ناراحتی او می شود.

  • Everywhere I go I hear people worrying about the future.


    هر جا که می روم، می شنوم که مردم نگران آینده هستند.

  • Yet everywhere I turned, change seemed unfeasible.


    با این حال، به هر طرف که می چرخیدم، تغییر غیرممکن به نظر می رسید.

  • There were beautiful rice fields everywhere in the region.


    در همه جای منطقه شالیزارهای زیبایی وجود داشت.

  • The mathematical singularity arises because the set of coordinates imposed everywhere is best suited to regions of small curvature.


    تکینگی ریاضی به این دلیل به وجود می‌آید که مجموعه مختصاتی که در همه جا اعمال می‌شود برای مناطق با انحنای کوچک مناسب‌تر است.

  • Poverty affects children everywhere - not just in developing countries, but in Europe and North America as well.


    فقر در همه جا بر کودکان تأثیر می گذارد - نه فقط در کشورهای در حال توسعه، بلکه در اروپا و آمریکای شمالی نیز.

  • You see bank machines everywhere nowadays.


    امروزه ماشین های بانکی را در همه جا می بینید.

  • The sugar she had spilt everywhere the night before was sticking to her bare feet.


    شکری که شب قبل همه جا ریخته بود به پاهای برهنه اش چسبیده بود.

  • Roy noticed that everywhere they walked people acknowledged Michael.


    روی متوجه شد که در هر جایی که قدم می‌زدند، مردم مایکل را تصدیق می‌کردند.


  • بعدها، مردم ساعت ها صرف بازسازی آن انتقال وحشیانه از ناکجا به همه جا می کنند، زمانی که طبیعت می تواند شما را نابود کند.

example - مثال
  • I've looked everywhere.


    همه جا را گشتم

  • He follows me everywhere.


    او همه جا مرا دنبال می کند.

  • We'll have to eat here—everywhere else is full.


    ما باید اینجا غذا بخوریم - همه جا پر است.

  • Everywhere we went was full of tourists.


    هر جا رفتیم پر از توریست بود.

  • His children go everywhere with him.


    فرزندانش همه جا با او می روند.

  • Everywhere looks so grey and depressing in winter.


    همه جا در زمستان بسیار خاکستری و افسرده به نظر می رسد.

  • I looked everywhere for my keys.


    همه جا را دنبال کلیدهایم گشتم.

  • Reasonable people everywhere will be outraged by this atrocity.


    مردم منطقی در همه جا از این قساوت خشمگین خواهند شد.

  • We had to stay in the sleaziest hotel in town because everywhere else (= all other places) was fully booked.


    ما مجبور بودیم در شلوغ ترین هتل شهر بمانیم زیرا همه جا (= همه جاهای دیگر) کاملا رزرو شده بود.

  • There were stacks of newspapers everywhere in the apartment.


    در همه جای آپارتمان پشته های روزنامه بود.

  • We’ve got relatives in Florida, New Jersey, just about everywhere.


    ما در فلوریدا، نیوجرسی، تقریباً در همه جا اقوام داریم.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

  • هیچ جایی

لغت پیشنهادی

annal

لغت پیشنهادی

saute

لغت پیشنهادی

coffin