treaty

base info - اطلاعات اولیه

treaty - معاهده

noun - اسم

/ˈtriːti/

UK :

/ˈtriːti/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [treaty] در گوگل
description - توضیح
  • a formal written agreement between two or more countries or governments


    یک توافق نامه کتبی رسمی بین دو یا چند کشور یا دولت

  • a formal agreement between two countries or governments


    توافقنامه رسمی بین دو کشور یا دولت


  • قرارداد رسمی بین دو شخص یا شرکت

  • a written agreement between two or more countries, formally approved and signed by their leaders


    توافق نامه کتبی بین دو یا چند کشور که به طور رسمی توسط رهبران آنها تأیید و امضا شده است

  • a written agreement between two or more countries that is formally approved and signed by their leaders


    توافقنامه ای بین دو یا چند کشور که به طور رسمی توسط دولت های آنها تایید شده است

  • an agreement between two or more countries, formally approved by their governments


    قرارداد رسمی بین دو شخص، شرکت یا سازمان

  • a formal agreement between two people companies, or organizations


    برخی کشورها همچنان از امضای معاهده ای برای ممنوعیت سلاح های شیمیایی خودداری می کنند.

  • Some countries are still refusing to sign a treaty banning chemical weapons.


    صفحات 37831-35 شامل گزیده هایی از معاهدات کلیدی در مورد اتحاد است.

  • Pages 37831-35 include extracts from the key treaties on unification.


    پس از ماه ها مذاکره، سرانجام آنها را متقاعد کرد که یک معاهده صلح امضا کنند.

  • After months of negotiations, he eventually persuaded them to sign a peace treaty.


    این امر هرگونه مغایرت با قاعده سخت معاهده به نفع گسترش حقوق و تعهدات تحت معاهدات را توجیه می کند.

  • This justifies any discrepancy with the rigid treaty rule in favour of extending the rights and obligations under the treaties.


    با این که این واقعیت مهم بود، تا بعدها، زمانی که معاهدات یک طرفه شروع به تحمیل کردند، تأثیر چندانی بر چین نداشت.

  • Important as that fact was, it had little effect on Chinauntil later when one-sided treaties began to be imposed.


    یک تحلیل این است که یکی از طرفین پروتکل موافقت کرده است که برخی از تعهدات معاهده را بپذیرد.

  • One analysis is that a party to the Protocol has agreed to accept some treaty obligations.


    هیچ ماده ای در معاهده وجود ندارد که آنها را از شرکت در آن محروم کند.

  • There are no provisions in the treaty that would exclude them from taking part in it.


    آقای هرد گفت که این اصلاحیه هیچ اثری نخواهد داشت و دولت به هر حال معاهده را تصویب خواهد کرد.

  • Mr Hurd said the amendment would have no effect and that the Government would ratify the treaty anyway.


    تعداد کمی از افرادی که از آنها پرسیدیم، پیمان را درک کردند یا طرفدار رأی گیری بودند.

  • Few of the people we asked either understood the treaty or favoured a ballot.


    مقامات گفتند که این معاهدات حمایت دوجانبه و ترویج سرمایه گذاری، همکاری کیفری، مبادلات فرهنگی و همکاری گمرکی را شامل می شود.

  • The treaties covered bilateral protection and promotion of investments, penal cooperation cultural exchanges and customs cooperation officials said.


    معاهده ورسای به جنگ جهانی اول پایان داد.

  • The Treaty of Versailles ended the First World War.


example - مثال
  • the Treaty of Rome


    معاهده رم


  • یک پیمان صلح

  • to draw up/sign/ratify a treaty


    برای تنظیم / امضا / تصویب یک معاهده

  • Under the terms of the treaty La Rochelle was ceded to the English.


    طبق مفاد این معاهده، لاروشل به انگلیسی ها واگذار شد.

  • A multilateral nuclear test ban treaty was to be signed.


    قرار بود معاهده چندجانبه ممنوعیت آزمایش هسته ای امضا شود.

  • All the members have voted to ratify the treaty.


    همه اعضا به تصویب این معاهده رای داده اند.

  • In September 1871 Japan entered into a commercial treaty with China.


    در سپتامبر 1871 ژاپن با چین معاهده تجاری منعقد کرد.

  • Indonesia was not a party to this treaty.


    اندونزی طرف این معاهده نبود.

  • The treaty comes into force at midnight on December 31.


    این معاهده در نیمه شب 31 دسامبر لازم الاجرا می شود.

  • a bilateral treaty between the US and Mexico


    یک معاهده دوجانبه بین آمریکا و مکزیک


  • یک معاهده بین المللی در مورد تغییرات آب و هوا


  • معیارهای تعیین شده در معاهده

  • Twenty-seven countries will sign a treaty to protect the waters of the Caribbean.


    بیست و هفت کشور معاهده ای را برای حفاظت از آب های دریای کارائیب امضا خواهند کرد.

  • the treaty on European union


    معاهده اتحادیه اروپا

  • We've signed/concluded a treaty with neighbouring states to limit emissions of harmful gases.


    ما یک معاهده با کشورهای همسایه برای محدود کردن انتشار گازهای مضر امضا کرده ایم.

  • Under the treaty (= according to the agreement), inspections are required to see if any country is secretly developing nuclear arms.


    بر اساس این معاهده (= طبق توافق)، بازرسی ها لازم است تا ببینند آیا کشوری مخفیانه سلاح های هسته ای تولید می کند یا خیر.

  • The latest nation to ratify the treaty is France.


    آخرین کشوری که این معاهده را تصویب کرد فرانسه است.

  • The US wants a new air treaty with the UK to lift barriers on the cities that each nations' carriers can serve.


    ایالات متحده خواهان یک معاهده هوایی جدید با بریتانیا برای رفع موانع بر سر راه شهرهایی است که شرکت های هواپیمایی هر کشور می توانند به آنها خدمات رسانی کنند.


  • فروش اموال مشارکتی باید به صورت قرارداد خصوصی یا در مزایده انجام شود.

synonyms - مترادف

  • توافق


  • قرارداد


  • معامله

  • pact


    پیمان

  • covenant


    میثاق


  • فشرده - جمع و جور

  • compact


    درك كردن


  • چانه زدن

  • bargain


    ترتیب

  • accord


    رابطه، رشته


  • کنکوردات


  • طرفدار


  • پروتکل

  • concordat


    اتحاد

  • entente


    سوگند - تعهد

  • protocol


    مذاکره


  • منشور

  • pledge


    لیگ


  • آتش بس

  • concord


    کارتل

  • charter


    اصلاح


  • تحریم

  • truce


    توافقنامه بین المللی

  • armistice


    وضع

  • cartel


    وعده

  • reconciliation




  • transaction


  • disposition



antonyms - متضاد
  • antagonism


    تضاد

  • disagreement


    اختلاف نظر

  • discord


    اختلاف

  • misunderstanding


    سوء تفاهم

  • refusal


    امتناع

  • denial


    انکار


  • زنگ تفريح

  • dissension


    عجیب بودن

  • strangeness


    رخنه

  • breach


    عدم فعالیت

  • inactivity


    بی حالی

  • indolence


    طرد شدن

  • rejection


    اینرسی

  • inertia


    بیکاری، تنبلی

  • idleness


    شکست


  • بیکاری

  • unemployment


لغت پیشنهادی

singled

لغت پیشنهادی

rain

لغت پیشنهادی

Aphrodite