slog

base info - اطلاعات اولیه

slog - شلختگی

verb - فعل

/slɑːɡ/

UK :

/slɒɡ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [slog] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • He's been slogging away at that piece of music for weeks.


    او هفته‌هاست که از آن قطعه موسیقی کنار رفته است.

  • The teacher made us slog through long lists of vocabulary.


    معلم ما را وادار کرد فهرست‌های بلند واژگانی را از بین ببریم.

  • My mother slogged all her life for us.


    مادرم تمام عمرش را به خاطر ما خرج کرد.

  • She slogged her way through four piles of ironing.


    او راه خود را از میان چهار انبوه اتو عبور داد.

  • I've been slogging around the streets of London all day.


    من تمام روز را در خیابان های لندن شلوغ کرده ام.

  • He started to slog his way through the undergrowth.


    او شروع به کندن راه خود از میان درختان زیر درخت کرد.

  • I slogged my guts out for the exam.


    هوس کردم واسه امتحان

  • The party leaders are slogging it out in a TV debate.


    رهبران حزب در یک مناظره تلویزیونی آن را کنار می گذارند.

  • I've been slogging away for days on this essay and I'm still not finished.


    من چند روزی است که این انشا را کنار گذاشته ام و هنوز تمام نشده ام.

  • Despite the rain they slogged on for another six miles.


    علیرغم بارش باران، آنها تا شش مایل دیگر در حرکت بودند.

  • They slogged up the trail in the rain.


    آنها مسیر را زیر باران گرفتار کردند.

  • The soldiers slogged through mud.


    سربازان در گل و لای فرو رفتند.

  • This semester was a long hard slog; I'm glad it's over.


    این ترم سخت طولانی بود. خوشحالم که تمام شد.

  • That last hill before the finishing line was a long slog!


    آخرین تپه قبل از خط پایان، یک شلوغی طولانی بود!

  • And that was a real slog from Kumar.


    و این یک شعار واقعی از کومار بود.

  • I slogged through a mess of paperwork.


    من از طریق کاغذبازی درهم ریخته شدم.

  • We slogged our way through the mud.


    راهمان را از میان گل و لای رد کردیم.

synonyms - مترادف
  • toil


    زحمت کشیدن

  • labourUK


    کار انگلستان

  • laborUS


    نیروی کار ایالات متحده

  • drudge


    طاقت فرسا


  • تقلا

  • strive


    تلاش کردن


  • کار کردن


  • برده

  • sweat


    عرق

  • plod


    تخريب

  • endeavorUS


    تلاش ایالات متحده

  • endeavourUK


    تلاش انگلستان

  • moil


    مولکول

  • strain


    نژاد

  • travail


    درد و رنج

  • hustle


    فشار

  • plowUS


    شخم زدن US

  • grub


    گراب

  • grind


    آسیاب کردن

  • plug


    پلاگین

  • tug


    کشیدن

  • hump


    قوز

  • graft


    پیوند

  • persevere


    استقامت کن

  • ploughUK


    ploughUK

  • bullock


    گاو نر

  • schlepp


    شلپ


  • دنباله

  • peg


    گیره

  • peg away


    گیره دور

  • beaver away


    بیش از حد دور

antonyms - متضاد
  • skive


    اسکیت کردن

  • idle


    بیکار

  • tiptoe


    نوک پا

  • be lazy


    تنبل بودن


  • سخت نگیر

  • shirk


    شرک کردن

  • malinger


    مالینگر

  • truant


    فراری دادن

  • cut


    برش

  • scrimshank


    اسکریم شانک

  • skulk


    جمجمه

  • goldbrick


    آجر طلا

  • wag


    تکان دادن

  • play truant


    فراری بازی کن

  • bunk off


    تختخواب


  • اجتناب از کار

  • dodge the column


    از ستون طفره رفتن

  • play hookey


    هوکی بازی کن


  • نوسان سرب

  • goof off


    مسخره کردن

  • mitch off


    دور زدن

  • play the wag


    وگ بازی کن

  • evade one's duty


    فرار از انجام وظیفه

  • laze


    تنبلی


  • آروم باش

  • walk lightly


    آرام راه برو


  • پوشش


  • پنهان شدن

  • tinker


    قلع و قمع

  • dodge


    طفره رفتن


  • پر کردن

لغت پیشنهادی

whacking

لغت پیشنهادی

shotgun

لغت پیشنهادی

ascendant