unconventional
unconventional - غیر متعارف
adjective - صفت
UK :
US :
بسیار متفاوت از رفتار، تفکر، لباس پوشیدن و غیره افراد معمولاً
متفاوت از آنچه معمول است یا با روشی که اکثر مردم کارها را انجام می دهند
This highlights a crucial tactical problem for new groups or those whose demands are seen as in some way unconventional.
این مسئله یک مشکل تاکتیکی حیاتی را برای گروههای جدید یا کسانی که خواستههایشان به نوعی غیرمتعارف تلقی میشود، برجسته میکند.
پیتر میچل به طرز لذتبخشی غیررسمی بود و از چیزهای غیرمنتظره و غیرمتعارف خبره بود.
روش های تجاری او غیر متعارف اما موفق بودند.
او مایل به پذیرش پرونده هایی با نتایج انتخابی نسبتاً نامتعارف نبود.
او از خانواده ای نامتعارف می آید.
قاضی که به شنیدن توضیحات شغلی نامتعارف عادت کرده بود، به هر حال گیج به نظر می رسید.
این دو هرگز در یک خانه زندگی نمی کردند، اما ازدواج نامتعارف آنها بیش از 30 سال به طول انجامید.
لینگ روش های نسبتاً غیر متعارفی را برای برقراری ارتباط با سربازان خود ایجاد کرده است.
Secondly, innovation, which involves the adoption of unconventional methods of chasing the goals, such as through crime.
ثانیاً، نوآوری، که شامل اتخاذ روش های غیر متعارف برای تعقیب اهداف، مانند از طریق جرم و جنایت است.
نظرات غیر متعارف او در نهایت به قیمت کارش تمام شد.
unconventional religious beliefs
باورهای مذهبی غیر متعارف
To some extent unconventional sources of natural gas new technology and new economic incentives, underlie this greater optimism.
تا حدودی منابع غیر متعارف گاز طبیعی، فناوری جدید و انگیزه های اقتصادی جدید، زمینه ساز این خوش بینی بیشتر است.
آثار این هنرمند پنجاه و دو ساله برلینی با طبیعت های بی جان بسیار غیر متعارف مشخص می شود.
هر دو تا حدی غیرمتعارف بودند.
یک رویکرد غیر متعارف به مشکل
unconventional views
دیدگاه های غیر متعارف
مجله او را دارای ظاهر زیبای غیر متعارف توصیف می کند.
در آن روزها سفر به تنهایی برای یک زن جوان کاری جسورانه و غیر متعارف بود.
او به دلیل رویکرد غیر متعارف خود در تربیت کودک شناخته شده است.
آنها از انواع روش های غیر متعارف برای تبلیغ خود استفاده می کردند.
an unconventional childhood/lifestyle/marriage
یک کودکی / سبک زندگی / ازدواج غیر متعارف
او نگرش غیر متعارفی نسبت به کار دارد.
unorthodox
غیر متعارف
غیر معمول
ناهمسان
اصلی
atypical
عجیب و غریب
eccentric
شخصی
فردگرا
individualistic
فرد
غیر عادی
uncustomary
ویژه
bizarre
بی رویه
idiosyncratic
جایگزین
irregular
نادر
uncommon
مفرد
نا آشنا
freakish
ناخواسته
متمایز
singular
ناسازگار
unfamiliar
توپ عجیب و غریب
unwonted
بی نظیر
distinctive
کولی
nonconformist
دوستانه و غیر رسمی
oddball
موریک
offbeat
دمدمی
bohemian
عجیب
informal
بی سابقه
maverick
خنده دار
quirky
unprecedented
مرسوم
معمولی
orthodox
ارتدکس
منظم
ceremonial
تشریفاتی
ceremonious
رسمی
طبیعی
روال
معمول
مناسب
مشترک
استاندارد
عادی
هر روز
commonplace
میانگین
آشنا
customary
عمومی
موجودی
habitual
منثور
غیر قابل توجه
ایجاد
غیر استثنایی
prosaic
عادت کرده
unremarkable
روز کاری
established
غالب
unexceptional
روزی
accustomed
محبوب
workaday
prevailing
quotidian
