cold
cold - سرد
adjective - صفت
UK :
US :
چیزی که سرد است دمای پایینی دارد
هنگامی که هوا سرد است، دمای هوا بسیار پایین است
غذای سرد پخته می شود اما گرم مصرف نمی شود
غیر دوستانه یا فاقد احساسات عادی انسانی مانند همدردی، ترحم، شوخ طبعی و غیره
یک رنگ یا نور سرد شما را به یاد چیزهایی می اندازد که سرد هستند
used in children’s games, to say that someone is far away from the hidden object or answer they are trying to find
در بازی های کودکان استفاده می شود، برای گفتن اینکه فردی از شی پنهانی که در جستجوی یافتن آن هستند دور است
used especially when you feel uncomfortable
به خصوص زمانی که احساس ناراحتی می کنید استفاده می شود
a little cold especially in a way that feels comfortable
کمی سرد، به خصوص به گونه ای که احساس راحتی می کند
خیلی سرد و خیلی ناراحت کننده
سرد است و نمی توانید لرزش را متوقف کنید، به خصوص به دلیل اینکه بیمار هستید
کمی سرد، اغلب به گونه ای که احساس راحتی می کند
کمی سرد، اما نه خیلی سرد، به نحوی که نسبتاً ناراحت کننده باشد
very cold especially when the temperature is below zero
بسیار سرد، به خصوص زمانی که دما زیر صفر است
سرد، خشک و شفاف، به گونه ای که دلپذیر به نظر می رسد
در هوای یخبندان، زمین با پودر سفید منجمد پوشیده شده است
بسیار سرد و ناخوشایند، همراه با برف و یخ
خیلی سرد
با هوای سردی که از بیرون به داخل میوزد، به نحوی که احساس ناراحتی میکند
کمی سرد، به خصوص به شکلی که دلپذیر به نظر می رسد
غذاها و نوشیدنی های سرد شده عمدا سرد شده اند
kept at a temperature which is below zero
در دمای زیر صفر نگهداری شود
a common illness that makes it difficult to breathe through your nose and often makes your throat hurt
یک بیماری شایع که تنفس از طریق بینی را دشوار می کند و اغلب باعث درد گلو می شود
دمای پایین یا هوای سرد
به طور ناگهانی و کامل
بدون آماده سازی
at a low temperature especially when compared to the temperature of the human body and not hot or warm
در دمای پایین، به ویژه هنگامی که با دمای بدن انسان مقایسه می شود، و نه گرم یا گرم
مهربانی، عشق یا عاطفه نشان نمی دهد و دوستانه نیست
If a case (= a crime or series of events) that is being investigated is cold it has not been solved and is no longer expected to be solved
اگر پرونده ای (= جنایت یا مجموعه ای از حوادث) که در حال بررسی است سرد باشد، حل نشده است و دیگر انتظار نمی رود که حل شود.
a common infection especially in the nose and throat that causes you to cough and sneeze and your nose to run (= drip liquid) or feel blocked
یک عفونت شایع، به ویژه در بینی و گلو، که باعث سرفه و عطسه و جاری شدن بینی (= چکه مایعات) یا احساس انسداد می شود.
هوا یا دمای سرد
having a low temperature esp. when compared to the temperature of the human body and not hot or warm
داشتن دمای پایین، به ویژه زمانی که با دمای بدن انسان مقایسه شود، نه گرم یا گرم
من سردم است. گرمایش را زیاد کنید.
برای احساس سرما
cold weather/temperatures/air
هوای سرد/دما/هوا
یک روز/شب/زمستان/باد سرد
یک اتاق/خانه سرد
دست و پاهای سرد
یک آبجو سرد
آب سرد و گرم در هر اتاق
الان کاملا سرد و خیس بودم.
It's freezing cold.
هوا سرد است
Hurry up—your dinner's getting cold
عجله کنید - شام شما سرد می شود
یک صبح سخت سرد
سرد به نظر میرسی آیا می خواهید به داخل خانه برگردید؟
امروز هوا سرد نیست؟
ناگهان هوا بسیار سرد شده است.
سردترین ماه مه ثبت شده
آب سرد شده است.
یک نوشیدنی سرد
غذای سرد و گرم در کافه تریا موجود است.
به مدت بیست دقیقه در فر بپزید. گرم یا سرد سرو کنید.
برای ناهار مرغ سرد است.
یک ناهار گوشت سرد و سالاد
نگاه/نگاه سرد به کسی نگاه کردن
رفتارش سرد و دور بود.
با چشمای سرد بهش خیره شده بود.
او نسبت به من خیلی سرد بود.
او با استقبال سرد روبرو شد.
نور سرد روشن
cold grey skies
آسمان خاکستری سرد
پلیس به دنبال سارقان تا فرودگاه رفت، اما سپس مسیر سرد شد.
او در راند دوم سرد ناک اوت شد.
chilly
سرد
انجماد
freezing
یخی
icy
برفی
snowy
سرد یخی
icy-cold
یخبندان
glacial
WintryUS
wintryUS
ترد
crisp
یخ زده
frosty
منجمد
frigid
تلخ
bitter
گاز گرفتن
biting
سوراخ کردن
piercing
بی حس کردن
numbing
تیز
خام
قطبی
polar
قطب شمال
arctic
سیبری
Siberian
تنبل
nippy
پارکی
parky
سرد شدن
chill
خنک
coldish
هایپربوری
coolish
خیلی سرد
hyperborean
نیش زدن
ice-cold
تند
nipping
winteryUK
snappy
شمالی
winteryUK
boreal
داغ
heated
گرم شده است
fervid
پرشور
scorching
سوزاننده
searing
سوزاندن
torrid
گرم
غلیان
boiling
پخت
baking
شعله ور
blazing
تاول زدن
blistering
آتشین
fiery
مرطوب
humid
خفیف
mild
ماگی
muggy
قرمز
برشته کردن
roasting
سیگار کشیدن
scalding
خفه کننده
smoking
گرفتگی
stifling
تابستانی
stuffy
متورم
sultry
پرآب
summery
ترموژنیک
sweltering
معتدل
sweltry
کباب کردن
thermogenic
سوزان
temperate
گرم شدن
broiling
sizzling
warming
ardent